loading...
دانلود مطالب مورد نیاز دانش آموزان
فرهاد نوروزی بازدید : 161 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

بامداد عاشورا امام حسین (ع) با اصحاب خود نماز را خواندند و پس از نماز ایستاد و خطاب به اصحاب خود فرمود: "ان الله تعالی، اذن فی قتلكم و قتلی فی هذا الیوم فعلیكم بالصبر والقتال" ،خداوند دراین روز در مورد كشته شدن شما و من اجازه داده، بر شما باد كه استقامت و ایستادگی كنید و با دشمن بجنگید.(این جمله از شیخ مفید نقل شده و در مقتل الحسین مقرم ص ۲۷۱آمده است) سپس یاران خود را كه ۳۲سوار و ۴۰پیاده بودند، از نظر نظامی به صف كرد. سمت چپ سپاه را به "حبیب ابن مظاهر" و سمت راست آن را به "زهیر بن قین" سپارد و خود و خویشانش در وسط سپاه صف آرایی كردند.

پرچم را نیز به برادرش عباس ابن علی (ع) داد.

سپاه عمر سعد را ۱۲تا ۳۰هزار نفر ذكر كرده اند. سمت چپ این سپاه به شمر بن ذی الجوشن سپرده شد و سمت راست را نیز خود ابن سعد فرماندهی كرد.

امام (ع) پس از مدتی در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و سخنانی را برای اتمام حجت ایراد كرد.ایشان فرمودند:ای بندگان خدا! از خدا بترسید و پرهیزكار باشید، از دنیا پرستی دوری كنید ، چرا كه دنیا برای بقاء و دوام آفریده نشده است،...،ای مردم ! به وجدان خود مراجعه كنید، ببینید آیا كشتن من و بی‌احترامی به حریم من برای شما رواست ؟ آیا من پسر دختر پیامبر (ص) نیستم ؟ آیا من پسر وصی و پسر عم پیامبر خدا(ص) نیستم ؟ آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عمومی من نیست ؟ آیا جعفر طیار عمویم نیست ؟آیا این خبر به شما نرسیده كه پیامبر (ص) فرمودند" حسن و حسین دو آقای جوانان بهشتند؟" اگر این سخنان حق است و شما آن را می‌دانید، نتیجه جنگ با من جز عذاب الهی نیست .

سخن امام (ع) كه به اینجا رسید، شمر سخن ناروایی را گفت و حبیب پاسخ او را گفت . و امام حرف‌های خود را ادامه داد...(مقتل الحسین مقرم ، ص (۲۷۵

پس امام (ع) بار دیگر فرمود:ای مردم ! بین من و شما، قرآن و سنت جدم رسول الله (ص) حاكم باشد... شمشیری كه در دستم هست و عمامه و كلاه خودی كه بر سر دارم ، از جدم رسول الله (ص) است ...

دشمنان در پاسخ گفتند: همه را می‌دانیم و تو را می‌شناسیم ! امام(ع) فرمود: پس چرا به قتل من تصمیم گرفته‌اید؟ و آنها گفتند: به خاطر پیروی از امیر عبیداله ابن زیاد!

اینجا بود كه امام(ع) دید موعظه و نصیحت در آنان اثر ندارد پس فرمود:

نفرین و مرگ بر شما بادای جماعت خونخوار كه مانند گرگ دهان باز كردید، مگر شما نبودید كه به من نامه نوشتید و استغاثه و التماس كردید تا به سوی شما بیایم؟ اكنون چرا پیمان خود شكستید و شمشیرهایتان را از نیام بیرون كشیدید؟...

پس روی كرد به عمر سعد و فرمود:ای پسر سعد! گمان می‌كنی مرا می‌كشی و صاحب ریاست ملك ری و گرگان خواهی شد؟ قسم به خدا به مراد نمی‌رسی ...

این سخنان گرچه در ابن سعد اثر نكرد اما در دل حر اثر گذاشت و او با تصمیم قاطع، خود و فرزندانش از سپاه سعد جدا شدند و در حالی كه نیزه و سپرش را واژگون كرده بود و از روی شرم سرش را پایین انداخته بود به پیشگاه امام (ع) آمد و توبه كرد. ژ

امام حسین (ع) به او فرمود: آری‌ای حر! خداوند توبه تو را می‌پذیرد.

سپس حر اجازه میدان خواست و به میدان رفت و در برخی منابع ذكر شده است كه او اولین شهید كربلا بود.(اعلام الوری، ص ( ۲۳۹

پاسی از صبح گذشت، ابن سعد پیش آمد و تیری به سمت سپاه كوچك امام (ع) انداخت. پس گفت : به ابن زیاد! گواهی دهید كه من نخستین كسی هستم كه به طرف سپاه حسین(ع) تیر انداختم ! و بدین وسیله جنگ آغاز شد.

در جنگ‌های آن دوران رسم بود كه سپاهیان تك به تك به میدان می‌آمدند و پس از رجز خوانی و معرفی خود به جنگ می‌پرداختند.

در كربلا نیز همین اتفاق در جریان بود. اما در شروع جنگ به دلیل هجوم یك‌باره لشكر ابن سعد سپاه كوچك امام (ع) ناچار شد كه دسته جمعی به دفاع بپردازد.

پس از كشته شدن عده‌ای از یاران جنگ روال سنتی خود را دنبال كرد و از نزدیكی‌های ظهر یاران امام(ع) یك به یك پس از اجازه خواستن از امام(ع) به میدان می‌رفتند و شهید می‌شدند.

از یاران امام حسین (ع) غیر از بنی هاشم كسی باقی نماند. و این هنگام پس از نماز ظهر بود. از بنی هاشم نخستین كسی كه به میدان رفت ، حضرت علی اكبر فرزند رشید امام حسین (ع) بود.پس از او برادران حسین (ع) و برادر زادگان ایشان و فرزندان عقیل و نواده‌های عقیل همگی به میدان رفتند و شهید شدند.

میدان شلوغ بود و گرمای هوا طاقت را از كودكان بریده بود. صدای ناله و شیون بلند بود، عباس (ع) كه تا پیش ازاین چندین بار به فرات رفته بود و برای اهل بیت و كودكان آب آورده بود بار دیگر با اجاز خواستن از امام حسین (ع) به قصد آوردن آب به سمت فرات رفت .

هنگام برگشتن جمعیتی از سپاه كوفیان مسیرش را بستند، او كه از شجاعت مثال زدنی برخوردار بود مانند پدرش علی ابن ابیطالب (ع) یك تنه با آنان جنگید. دشمن كه خود را در برابر عباس ابن علی(ع) ناتوان دید، بر مشك آبش تیر زدند و از این فرصت استفاده كرده و خود را بر او نزدیك كرده و با شمشیر دستانش را از بدنش جدا كردند و با عمود آهنین بر سرش زدند و با یورشی همه جانبه وی را سرانجام و در حالی كه لبانش خشك بود به شهادت رساندند.

در تفسیر صافی آمده است: یاران امام حسین (ع) هركدام كه می‌خواست به میدان برود به هنگام وداع خدمت امام (ع) می‌رسید و امام این آیه را می‌خواند: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. بعضی پیمان خود را به‌آخر بردند(و در راه او شهید شدند) وبعضی دیگر در انتظارند و هرگز در تصمیم آنها خللی نیست .(احزاب / ( ۲۲

شاید از ظهر عاشورا دو تا سه ساعتی گذشته بود، همه یاران امام (ع) شهید شده بودند و امام (ع) تنها مانده بود. به سوی خیام آمد و با همه خداحافظی كرد. هنگامی كه كودك خردسالش علی اصغر(س) را در آغوش گرفت ، او را با خود به میدان آورد تا برای او از دشمنان آبی درخواست كند.

هنوز سخن امام(ع) درباره تشنگی علی‌اصغر(س) تمام نشده بود كه "حرمله ابن كاهل " از قبیله اسدی كه در تیراندازی مهارت بسیاری داشت با اشاره ابن سعد گلوی این طفل كوچك را نشانه گرفت و به سوی آن تیری انداخت و بدین ترتیب كوچكترین فرزند امام (ع) را نیز به شهادت رساند.

پس از این امام (ع) به میدان آمد و به دشمن حمله كرد و بسیار شجاعانه می‌جنگید اما سپاه دشمن نیز تعداشان بسیار بود.

عمر سعد در یك آن خطاب به سپاه فریاد زد: وای بر شما! آیا می‌دانید با چه كسی می‌جنگید؟ این پسر حیدر و دلاور بدر، احد و خندق است ، برای كشتنش از همه طرف به او حمله كنید!

حمید ابن مسلم یكی از حاضران در مورد روحیه امام (ع) می‌گوید: سوگند به خدا هرگز كسی را مانند او ندیده‌ام و وقتی به كوفیان حمله می‌كرد، آنها مانند روباههایی كه از برابر شیری می‌گریزند از مقابل حسین(ع) می‌گریختند.

دشمن زخم‌های بسیاری را به امام (ع) وارد آورد و ضعف و سستی بر امام (ع) غلبه یافت. امام حسین (ع) اشعاری را در آخرین نبرد خواندند:

الموت اولی من ركوب العار والعاراولی من دخول النار اناالحسین بن علی‌الیت ان لاانثنی احمی عیالات ابی، امضی علی دین‌الیقین مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش.

من حسین فرزند علی هستم و سوگند یاد كرده‌ام كه در مقابل دشمن سر فرود نیاورم، من از اهل و عیال پدرم حمایت می‌كنم و در راه آیین پیامبر(ص) كشته شدن را می‌پذیرم.

او دیگر نمی‌توانست بایستد. بر زمین نشست، صدا زد: آیا كسی هست مرا یاری كند؟ آیا كسی هست كه از حرم رسول‌الله (ص) حمایت كند؟

سپس روكرد به دشمنان و گفت : پیروان خاندان ابوسفیان اگر دین ندارید و از روز جزا نمی‌ترسید لااقل آزاد مرد باشید... (بحار ج ،۴۵‬ص ( ۵۱ دراین هنگام دشمن از هر سوی به امام (ع) حمله ور شد، او را احاطه كردند ، ابن سعد به مردی فریاد زد، وای بر تو! فرود آی و او را راحت كن! در مورد كشنده امام (ع) روایت‌هایی نقل شده است . گفته شده است كه شخصی به نام خولی سر امام (ع) را جدا كرد و برخی نیز گفته‌اند كه شمر به سینه امام حسین (ع) نشست و سر مبارك او را از قفا جدا كرد.

پس از شهادت امام حسین (ع) با دستور ابن سعد به خیمه‌های اهل بیت رسول الله(ص) حمله كردند و با آتش كشیدن خیام ، به غارت آنها پرداختند.

اهل بیت رسول‌الله(ص) را به اسارت گرفتند و سرهای شهدا را بر نیزه كردند، به سمت كوفه و سپس شام به راه افتادند و بدین ترتیب یكی از فجایع تارخ بشری را رقم زدند و برای خود تا انتهای تاریخ لعنت ابدی خریدند.

عاشورا و عصر امروز

دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین بن علی (علیه السلام) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعه‌ای که[1368] 1362 سال از وقوع آن می‌گذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب می‌کند.

اما به راستی چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی (علیه السلام) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟ چرا هر ساله در سالروز قیام حسینی، مسلمانان گرد هم می‌آیند و در عزای حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش مغموم می‌شوند؟ و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟ اینها همه سؤالهایی است كه در سر آغاز تأمل در قیام عاشورا به ذهن خطور می‌کند. ما در این مجال در جستجوی یافتن حقیقت جاودانگی قیام عاشوراییم و اینکه آیا پس از گذشت 13 قرن و پای نهادن در عصر کنونی، باز هم بشریت نیازمند عاشوراست تا یاد آن را حفظ کند و یا اینکه واقعه عاشورا، واقعه‌ای محدود به برهه‌ای خاص از دوران زندگی انسانهاست و بازنگری عاشورا و تجدید یاد و خاطره آن، صرفا امری عاطفی و غیر معقول است؟

در ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازیم که هر چند این واقعه عظیم پس از سالیان متمادی، همچنان باقی است؛ اما آیا می‌توان فرض نمود که در قرون آینده، و پس از سپری شدن مدت زمانی دیگر، به دست فراموشی سپرده شود و یا اینکه فرض فراموشی این قیام، فرضی است باطل؟

آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم می‌خورد و جلب توجه می‌نماید، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی (علیه السلام) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛ بلکه از شهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع داشت و بارها، از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) از شهادت خویش با خبر گشته بود؛ و این نکته‌ای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد، با او در میان می‌گذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود، اصرار می‌ورزید. آیا انگیزه جاه و مقام برای قیامی که از نقطه آغاز، سرانجام آن یعنی کشته شدن در راه حق مشخص است، قابل تصور است؟

از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (علیه السلام) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم می‌خورد؛ از سبقت گرفتن اصحاب برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه حسین (علیه السلام) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات، امام حسین (علیه السلام) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق می‌داند و زیر لب زمزمه می‌کند: "الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک".

حال اگر این انگیزه عمیق الهی را که در آن ذره‌ای غیر خدا راه ندارد، در کنار این آیه شریفه قرآن "کل من علیها فان و یبقی وجه ربک" قرار دهیم که در آن خداوند جاودانگی هر آنچه را که به او پیوند زده شود و یا به عبارت دیگر، در تمام ابعاد، الهی شود را تضمین می‌کند، به روشنی مشخص می‌گردد که حتی فرض کم رنگ شدن حماسه حسینی هم وجود ندارد، چرا که لحظه به لحظه آن با حی لا یموت، پیوند خورده است؛ هم او که همه غیر از او فنا پذیرند.

انگیزه الهی عاشورا که در آن ذره‌ای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام ابا عبدالله، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییر ناپذیر انسانی گردد. و مگر ممکن است که روزگاری از ایام زندگی بشر، انگیزه ظلم ستیزی و آزادی از قید و بند ظلم از صفحه جان آدمی خارج شود و یا عشق به مبدأ خلقت در میان آدمیان فراموش گردد. پس همین پیوستگی عاشورا و فطرت انسانی، خود سبب تضمین عاشورا، نه تنها پس از 13 قرن، بلکه تا آخر زندگی بشر است.

دامنه وسیع اثرات اجتماعی و فردی این قیام الهی که نه تنها پیروان سید الشهدا را تحت تاثیر قرار داده، بلکه سبب بیداری و تأثیر پذیری احرار و آزادگان جهان نیز گردیده است؛ ریشه‌های این فرهنگ و پیام جاودانه را در دل تاریخ مستحکم نموده است و تا زمانی که این اثرات عمیق و وسیع، در گستره تاریخ باقی و پابرجاست، نام و یاد حماسه سازان کربلا نیز پایدار خواهد بود.

از آنچه تا کنون مورد بررسی اجمالی قرار گرفت، به وضوح مشخص می‌شود که فراموشی این واقعه عظیم، هرگز متصور نیست. حال باید ببینیم که آیا امروزه نیز ما نیازمند بازنگری و مرور این قیام خونین هستیم و یا در خم و پیچهای دنیای صنعتی مدرن، عاشورا پاسخگوی نیاز بشر قرن 20 نمی‌باشد؛ و اگر این نیاز هنوز پا بر جاست، تأثیر نگرش صحیح به عاشورا در عصری متفاوت با آن چیست؟

اسلام از همان آغاز تبلیغ، اصلی‌ترین برنامه خویش را رهایی آدمی از قید طاغوت و بندگی و اطاعت غیر خدا، معرفی نمود و بر آن پافشاری نمود. به همین خاطر مستکبران و مشرکان که منافع خویش را در خطر می‌دیدند، و تعارض آشکار اسلام با اهداف و مطامع خویش را دریافته بودند، هماره بر آن تاختند. اما رهبری الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امدادهای الهی مانع به ثمر نشستن کوششهای آنان می‌شد. از طرف دیگر، مسلمین نیز آنان را دشمن آشکار دین خویش می‌دانستند و در راه مبارزه با آنان، هرگز کوتاه نمی‌آمدند. اما پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روش خویش را تغییر دادند و شروع به استحاله و تغییر تدریجی این دین الهی از درون و وارونه جلوه دادن تعالیم آن و افزودن خرافه به آن نمودند؛ تا جایی که پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رفته رفته تمام ارکان قدرت را به دست گرفتند و آنچه در عصر نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از انجام آن عاجز بودند، امروز در زیر پوشش ظاهری اسلام و به نام دین، انجام می‌دادند و هرچه زمان گذشت، بخشهای بیشتری از دین خدا را زیر و رو کردند؛ تا آنجا که در حدود 50 سال پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسی مانند یزید، به نام امیرالمومنین و نه خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه به عنوان خلیفة الله، زمام همه چیز اسلام و مسلمانان را بر عهده گرفت و مردم باید فرامین او را هرچه که باشد، به عنوان دین اطاعت کنند. و یا اگر بهتر بگوییم، یزید در مسند الوهیت نشسته و فرمان او برای به منجنیق بستن کعبه و آتش زدن آن اطاعت می‌شود و عاملان آن، هیچ احساس گناه ندارند. در چنین شرایطی بود که امام حسین (علیه السلام) با آگاهی تمام، پای در میدان نهاد و هدف خویش را اسلام حقیقی و پیراستن خرافه‌ها و گزافه‌های اضافه شده به آن و بازگرداندن آن به مجرای صحیح اولیه و آسیب زدایی عنوان نمود. با ذکر این مقدمه، این نکته واضح و آشکار می‌گردد که قیام حسینی تنها در یک پیکار و ستیز میان اقلیت حق و اکثریت باطل، خلاصه نمی‌شود؛ بلکه خود چشمه جوشان معرفتی و شناختی است و دارای یک پیام جاودانه الهی و انسانی و به وجود آورنده یک معیار ابدی است که در تمامی اعصار عمل نمودن به آن، سبب کوتاه شدن دست مستکبران و ظالمان از دامان اسلام و انسانیت انسان می‌گردد. و لذا بارها و بارها شنیده‌ایم که اسلام بقای خویش را مرهون مجاهدتهای سید الشهداست و این همان مفهوم حدیث نبوی است که "حسین منی و انا من حسین" امروز دشمنان هجوم همه جانبه خویش را به اسلام ادامه می‌دهند و تنها راه مبارزه با اسلام را تغییر اصول و مبانی اسلامی می‌دانند و از سوی دیگر هوا و هوس آدمی، همواره انسان را در بند خود اسیر می‌نماید. پس امروز نیز ما به ماهیت پیام و قیام سید الشهدا نیازمندیم تا اسلام اصیل و به دور از پیرایه را که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عالمیان عرضه نمود را درک نماییم و آنرا حفظ کنیم و باورهای خویش را از هر گونه جهالت و ضلالت به دور نگه داریم و درون انسانی خویش را از بند برهیم تا بدین وسیله مقدمات برپایی نظام جهانی مبتنی بر عدالت و بر پایه تعالیم جهانشمول اسلام را فراهم آوریم و راه را برای حکومت جهانی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هموار کنیم. در حقیقت، قیام حسینی در عصر حاضر و در فضای غبار آلود تبلیغاتی موجود، هر چه بیشتر مرز حق و باطل را تبیین می‌نماید و دوباره فطرت مدفون شده بشر را که در زندگی مادی غوطه‌ور است بیدار می‌کند. پس نه تنها نیاز بشر در عصر حاضر به قیام عاشورا از بین نرفته است، بلکه فزونی یافته است.

از سوی دیگر، به طور کلی امام معصوم را تجسم دین الهی می‌دانند. آنچه که او انجام می‌دهد، اگر می‌نشیند و یا قیام می‌کند، می‌گوید یا سکوت می‌نماید، می‌جنگد یا صلح می‌کند و خلاصه هر عمل و یا ترک کاری توسط او، چون آیه‌ای از قرآن و سخنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس اگر اسلام محدود به زمان و عصر نبوی نیست و برنامه‌ای جاودانه تا آخر حیات و روزگار بشری در این جهان دارد، متن اسلام که همان آیات قرآن، سیره و کلام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتار و عملکرد امام معصوم است نیز تا آخرین مرحله زندگی بشر و تا فرارسیدن قیامت، همواره قابل تأمل و نتیجه‌گیری و استخراج برنامه زندگی است. پس باید همواره نیاز زمان و احتیاجات زندگی بشر در هر عصری را شناخت و با مراجعه به متن دین، آنرا برطرف نمود و لذاست که باید در فهم گفتار و رفتار امام کوشید. چرا که بر طبق حدیث شریف ثقلین، امام همسان قرآن است. اگر هر آیه از قرآن، بطون فراوان و عمق بسیار دارد که انسان به میزان تأمل و تعمق در آن (البته از راه صحیح آن) از آن بهره می‌گیرد، عملکرد امام نیز همسان قرآن، به گونه ایست که آدمی قادر است با تأمل و دقت بیشتر، معانی تازه‌ای را از آن دریابد. واقعه عاشورا هم از این مورد مستثنی نیست و فرهنگ عاشورا، امروز هم پایه و اساس فرهنگ تشیع است؛ و امروز نیز بازنگری در آن می‌تواند پیام آور معرفتهای تازه باشد.

آری، اگر کربلا در زنجیره پیوسته و متصل اسلام نبود، این زنجیر از هم می‌گسست و متمسک به آن به عمق چاه ضلالت و جهالت و خرافه پرستی، همان جایی که به برکت ظهور اسلام از آن رها شده بود، می‌افتاد. امروز هم به برکت کربلاست که غبار جهل و گمراهی از اسلام زدوده می‌شود؛ و گر نه، پس از گذشت این همه سال، بارها و بارها اسلام تحت القائات دشمنان از مسیر خود خارج شده بود.

همانگونه که در بخشهای قبل هم اشاره شد، در بررسی قیام عاشورا، تاثیرات عمیق این قیام تنها در مسلمانان و شیعیان خلاصه نمی‌شود؛ بلکه آزادگان زیادی در برابر عظمت قیام حسینی، سر تعظیم فرود می‌آورند و خود را شاگرد این مکتب نام می‌برند. ما در قسمت بعدی بخشی از تأثیرات اجتماعی و فردی این حماسه را بررسی می‌نماییم. (اما ذکر تمامی این موارد، خارج از محدوده و مجال این بررسی است.)

1- تأثیرات اجتماعی: قیام حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش منشأ برکات فراوان اجتماعی چه در عصر خود و چه در دورانهای بعد شد. که از جمله این تأثیرات، به موارد زیر می‌توان اشاره نمود:

الف) رفع جهالت و ضلالت مردم: همان طور که در عبارات مختلف و در زیارات گوناگون آن حضرت آمده است (از جمله در زیارت اربعین)، شاخص‌ترین پیام اجتماعی و پیامد قیام سید الشهدا، نجات مردم از جهالت و گمراهی است. آن حضرت با قیام آگاهانه خود مرز میان حق و باطل را که به وسیله مستکبران رفته رفته کم رنگ شده و از بین می‌رفت، هر چه بیشتر تبیین نمود و ملاک حق و حقیقت را آشکار کرد. جهل ستیزی عاشورا نه تنها باعث بیداری مسلمین شد، بلکه افراد اهل کتاب بسیاری را نیز روشنی بخشید. تا جایی که برخی نمایندگان دول غیر اسلامی در دربار یزید و همچنین برخی از راهبان معتکف در دیرها را از خواب غفلت بیدار نمود و به سوی حقیقت رهنمون شد. و البته که اشعه های درخشان این موج بیداری، همچنان هم ادامه دارد و آزادگان جهان را رهبری می‌کند. در عصر حاضر نیز این خط سرخ شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش، خود به تنهایی گواهی بر صدق مدعای اسلام و تأییدی بر حقانیت آن است. آری، عاشورا، معیار اول خود را عقلانیت و جهل‌زدایی معرفی می‌کند و بارزترین هدف خود را آگاهی مردم بر می‌شمرد. اگر این قیام، بر حق نبود و تنها با تحریک احساسات مردم، خود را پابرجا نگه داشته بود، و از عواطف آنان سوء استفاده می‌نمود، هرگز نمی‌توانست مردم را به عقلگرایی فراخواند و موجب آگاهی عمومی شود.

ب) خیزش عمومی: پس از وقوع عاشورا و به دنبال آگاهی عمومی و در امتداد راه عاشورا، قیامهای متعددی بر ضد ظلم، چه در همان روزگار و چه در دورانهای بعد، به وقوع پیوست که از مهمترین آنها در آن روزگار، قیام مردم مدینه است. قیامی که برپاکنندگان آن به پیروزی نمی‌اندیشیدند و تنها به خاطر وظیفه بپاخواسته بودند. در دورانهای بعد نیز قیامهای متعدد اسلامی و غیر اسلامی، با پشتوانه کربلا به وقوع پیوست که آموزه های کربلا را مبنای خویش قرار داده بودند. در طول تاریخ، قیامهای متعدد مادی و یا دینی موجب خیزش مردم در برابر ظلم و ستم گردیده است. اما اثرات تعداد زیادی از آنها یا تنها محدود به عصر خویش بوده است و یا فقط از عواطف و احساسات مردم، استفاده نموده‌اند که پس از مدتی فرونشسته است، اما عاشورا بر پایه اصول انسانی و انگیزه الهی همگان را به قیام فرا می‌خواند.

ج) حرکت و اقدام تنها برای خدا: مهمترین تأثیر قیام کربلا چه در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی، عمل نمودن تنها و تنها به خاطر خداست و تنها او را دیدن و از غیر او چشم پوشیدن. حسین بن علی (علیه السلام) در راه خدا همه هستی خویش را فدا نمود و حتی راه پیروزی را نیز شرط قیام خود نمی‌دانست. تا جایی که در شب عاشورا به تمام یاران و خاندان خود فرمود: "اینها تنها با من ستیزه دارند، شما تاریکی شب پیش گیرید و بروید و بدانید هر که از شما فردا در این وادی باشد، کشته خواهد شد." و هم او بود که در کوران سخت‌ترین حوادث فرمود: "بر من آسان است، چرا که در مقابل دیدگان معبود است."

2- تاثیرات فردی: از دیگر تأثیرات عاشورا، تأثیرات فردی آن است. قیام حسینی، از اصلاح شرایط اجتماعی، اصلاح فرد فرد اجتماع را دنبال می‌کند، بلکه با به جای گذاردن تأثیرات عمیق فردی راه را برای اصلاح اجتماع فراهم می‌آورد؛ که از مهمترین این تاثیرات می‌توان به موارد زیر، اشاره نمود:

الف) ترک نمودن گناه و عمل نمودن به اوامر الهی: هر مسلمان، هر شیعه و هر آزاده، هنگامی که در کنار خوان پر برکت عاشورا می‌نشیند، و به اندازه ظرفیت خویش از آن بهره می‌گیرد، به میزان ظرفیت و تعمق او، تا مدتی این اثر در وجود او شعله‌ور است و او را نه تنها از ارتکاب معاصی و تخلف از امر الهی باز می‌دارد، بلکه تلخی گناه را احساس می‌کند و شیرینی اطاعت را در وجود خویش درمی‌یابد. صدق این مدعا، هنگامی به اثبات می‌رسد که طالب حقیقت، لختی، خویشتن را به این وادی بسپارد.

ب) آزادگی و حریت: پس از گذشت سالیان متمادی، هنوز نغمه حسین (علیه السلام) که بانگ بر می‌آورد: "اگر دین ندارید، در دنیای خود آزاده باشید"، جهان و جهانیان را به سوی خویش دعوت می‌کند. هنوز هم پیام حسین (علیه السلام) ادامه دارد و امروز نیز هرگونه ذلت و خواری اطاعت از ظالم را از دامان خود و پیروانش دور می‌نماید. آزادی از بند بندگی غیر حق و سر بر آستان حق ساییدن، یکی از پیامهای قیام حسینی است که امروز نیز محک و معیار شناخت اسلام اصیل و حفظ انسانیت انسان، در عصر حاضر می‌باشد و چنین است که دلدادگان حسین (علیه السلام) از هر کیش و مذهب و آیین، با اقتدای به او، خویشتن را از ذلت بندگی غیر خدا می‌رهانند.

ج) صبر و استقامت: شیعیان و به طور کلی بازنگران واقعه عاشورا، چنان تأثیری از صبر و استقامت حسین ابن علی (علیه السلام) پذیرفته‌اند که در سخت‌ترین حوادث و ناگواریهای زندگی که عرصه بر آنان تنگ می‌شود و بردباریشان به انتها می‌رسد، از امام و رهبر خویش یاد می‌کنند و بدین وسیله، خود را تسکین داده و تحمل سختیها را بر خویش آسان می‌نمایند. هم او که سه شبانه روز در صحرایی سوزان، در محاصره آب قرار گرفت و به سخت‌ترین صورت، در معرض تشنگی بود. هم او که در برابر چشمانش، طفل 6 ماهه‌اش را کشتند و فرزند جوان او را که مجمع خصائص انسانی و شبیه‌ترین مردم چه از لحاظ ظاهر و چه از نظر خصوصیات اخلاقی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود نه تنها کشتند، بلکه بدنش را نیز پاره پاره کردند؛ اما حسین (علیه السلام) در تمامی این وقایع فجیع، زبان به ناسپاسی نگشود و تنها ذکر حق، التیام زخمهای قلب شریفش بود.

پس همانگونه که ذکر شد، نیاز بشر به آموزه‌های عاشورایی پس از گذشت قرنها و پای نهادن به عصر تکنولوژی، نه تنها از بین نرفته است، بلکه روز به روز فزون‌تر می‌گردد؛ چرا که بشر به موازات پیشرفتهای مادی خویش، باید از نظر اصول انسانی و معنوی توسعه یابد که این توسعه معنوی انسانی، او را در ادامه راه کمک می‌نماید و آدمی را به هدف اصلی زندگی، که همان گام نهادن در مسیر کمال و رسیدن به قرب الهی است، رهنمون می‌شود. عاشورا نیز با ابعاد فرا زمانی خود، امروزه عهده‌دار چنین مسئولیت خطیری است. اگر آدمی در 1300 سال پیش هنوز بسیاری از کارهای حسین بن علی (علیه السلام) را درک نمی‌نمود، اما امروزه با احساس نیاز خود و با غور و تأمل خود در این مقطع حساس تاریخ، می‌تواند بر جراحت روزمرگی و غفلت از مبدأ و منتهای خود، مرهم نهد و ارزش قیام حسینی را با تعقل و تأمل خود و در حد توان درک نماید.

اما بزرگداشت قیام عاشورا توسط شیعیان و اقدام به بر پایى مجالس سوگواری و گریه نمودن در مصائب اهل بیت را از زاویه ای دیگر نیز می‌توان نگریست که به اختصار به آن اشاره می‌نماییم:

همان طور که همه می‌دانند، روح، اساس و بنیان وجود آدمی است و جسم انسان کاملا در تحت سیطره روح است. ماهیت روح نیز با ماهیت جسم که مادی است تفاوت دارد و روح موجودی غیر مادی و مجرد است. به همین دلیل است که پیوند روحانی به مراتب عمیق‌تر و دارای ژرفای بیشتری نسبت به پیوند مادی و روابط جسمانی است. حال این پیوند چگونه حاصل می‌گردد؟ پیوند روحانی هنگامی میان دو شخص برقرار می‌گردد که هر دو دارای ارزشهای یکسان الهی و انسانی باشند. رابطه و پیوند میان شیعه و ائمه طاهرینش، یک پیوند روحانی و یک رابطه معنوی است و شیعه، حیات انسانی و معنوی خویش را مدیون آن ذوات مقدسه می‌داند. همان گونه که ذکر شد، ماهیت این وابستگی و پیوند، بسیار عمیق‌تر از پیوند مادی است، لذا هیچ جای تعجب ندارد که شیعیان در رثای محبوبان الهی خویش، مغموم و عزادار گردند چرا که رابطه روحانی آنان، همچنان نیز بر قرار است و به مصداق: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"، شیعیان با ائمه خویش حتی در زمان حال، رابطه‌ای عمیق دارند (و البته که رابطه معنوی و روحانی، امری فرای زمان و مکان است).

و نیز به همین دلیل است که شیعیان در ماتم اولیای خود اشک می‌ریزند. اما برای گریستن، فلسفه‌ای دیگر نیز وجود دارد؛ و آن اینکه گریستن وسیله‌ایست برای تقویت محبت و محبت و دلدادگی، موجبات تبعیت از محبوب را فراهم می‌سازد و پیروی، همرنگی و سنخیت می‌آورد که این سنخیت، خود نیز موجب تقویت محبت می‌گردد. پس گریه از محبت منشأ می‌گیرد و خود نیز موجب تقویت محبت می‌شود و چنین است که انسان با دلدادگی به اولیای حق، گام در مسیر قرب الهی می‌گذارد و لحظه به لحظه، به سوی کمال سیر می‌کند. آری، درست است که گریستن تنها وسیله تقویت محبت نیست، اما در گریستن، نکته‌ای لطیف، نهفته است. ابراز و تقویت محبت وقتی کامل است و ادعای مدعی هنگامی صادق، که محب به غیر از حب محبوب، چیز دیگری به دل راه ندهد و هر آن چیز غیر از آن را از دل برون کند. گریستن این رسالت را به خوبی انجام می‌دهد و زنگار دل و باطن آدمی را می‌زداید و درون را صیقل می‌دهد و این خالص ساختن، جان آدمی را آماده تأثیرپذیری از والاترین انسانها می‌نماید.

پس امروز نیز بشریت، باید عاشورا و قیام حسینی را زیر ذره بین عقل و منطق قرار دهد و نیازهای فراوان فکری، عقیدتی و انسانی خود را در پرتو آن جستجو نماید تا در سایه این کنکاش، هر چه بیشتر در راه بهبود حیات معنوی و مادی خویش قدم گذارد و درون و برون خویش را از قید و بندهای خرافی، پالایش نماید.

نقش زن در قیام عاشورا

پس از تجلی اسلام در جهان و احیای حقوق از دست رفته زن در جامعه، زن هویت و اصالت خویش را باز یافت و با حفظ ارزش های دینی، در مسائل مهم اجتماعی - سیاسی شرکت جست و چه بسا، نام و حماسه بعضی از ایشان در تاریخ ماندگار گردید . از جمله حوادث عظیم در تاریخ اسلام و بلکه در تاریخ جهان، واقعه حزن انگیز و جانسوز کربلاست .

حماسه کربلا، یک رویکرد بزرگ سیاسی، اجتماعی و تربیتی است که اگر این حماسه را احیا کننده اسلام بدانیم، باید سهمی عظیم برای زنان در آن قائل گردیم; زیرا اگر نبودند زنان شجاع، با ایمان و پاکباخته در صحرای کربلا، رسالت عظیم حسینی ناتمام می ماند .

چه بسیار دلاوری ها و جان فشانی ها که در این صحنه، از زنان بروز و ظهور یافت و تا ابدیت بر تارک تاریخ حک گردید .

و به همین دلیل است که علامه شهید مطهری می فرمایند: «تاریخ کربلا، یک حادثه و تاریخ مؤنث است، یعنی یک حادثه مذکر - مؤنث است . حادثه ای که مرد در آن نقش دارد، زن نقش دارد، ولی مرد در مدار خودش، و زن در مدار خودش .» (1)

آری، این بانوان آگاه و معتقد، وظیفه دینی خویش را در قیام عاشورا، با حفظ هنجارهای اسلامی، به بهترین وجه به انجام رسانیده و نشان دادند که یک زن می تواند در بزرگترین و مهمترین حماسه انقلابی و دینی عصر خویش سهمی عظیم و افتخار آفرین داشته باشد، تا در آینده نیز زنانی مخلص و با ایمان تداوم دهنده حرکت ایشان در راه حفظ مبانی و ارزش های اسلامی باشند .

همراهی زنان با امام حسین ( علیه السلام)

آن گاه که ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام)، عازم سفر جهت مبارزه با بی عدالتی ها گردید، در جمع یارانش، عده ای از زنان هاشمی و غیر هاشمی نیز حضور داشتند .

ایشان زنان دلیر و متهوری بودند که با ترسیم نیکویی از حیات، با گام های استوار و به رهبری امام حسین ( علیه السلام) در مقابل بیدادگری ها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینی، حماسه ها آفریدند . آنان با گذشت از لذائذ مادی و غلبه بر هواهای نفسانی، به چنان درجه ای از ایمان و تعهد رسیده بودند، که لیاقت همراهی با امام حسین ( علیه السلام) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند .

امام حسین ( علیه السلام)، برای این سفر زنانی را برگزیده بود که سخنورانی عالمه، شیر زنانی مؤمنه و خدمتگزارانی شایسته برای اسلام بودند .

امام حسین ( علیه السلام) بهتر از هر کسی آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظما و عظیم وی خواهند بود . به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت .

البته عده دیگری از زنان نیز گرچه در جمع همراهان امام نبودند، اما خدمات ارزنده ای را در جهت قیام اباعبدالله ( علیه السلام) انجام دادند . که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می نماییم:

1 - ماریه دختر سعد

وی از قبیله عبدالقیس و از شیعیان ساکن بصره بود . او در شرایط اختناق بصره، منزل خود را در اختیار شیعیان قرار داد تا محلی برای اجتماع ایشان، جهت مشورت پیرامون چگونگی پیوستن به امام حسین ( علیه السلام) باشد . (2)

از این انجمن، چند تن، چون «یزید بن نبیط » (3) و دو پسرش، عازم کربلا شدند و در قیام عاشورای امام حسین ( علیه السلام) به شهادت رسیدند .

2 - طوعه

طوعه همان زنی بود که در شرایط وحشت زای کوفه، به حمایت از مسلم پرداخت و او را در خانه خویش پناه داد و سیراب نمود . (4)

این اقدام طوعه در آن شرایط سخت، خود نوعی شجاعت و دلاوری بود; زیرا او با وجود این که پسرش از عمال ابن زیاد بود و در پی دریافت جایزه، حریصانه به دنبال مسلم گشت، او را پناه داد و خود را در معرض خطر انداخت .

3 - «دلهم » یا «دیلم »

«دلهم » همسر «زهیر بن قین » یکی از یاران فداکار امام در حماسه کربلا بود . او، همسرش را که از طرفداران عثمان بود، برای پیوستن به امام تشویق نمود، (5) و بدین ترتیب یاوری دیگر برای امام حسین ( علیه السلام)، به جمع کربلاییان پیوست .

اگر نبود هشد

فرهاد نوروزی بازدید : 153 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

از اولين قيامهايي كه بعد از عاشورا واقع شده قيام خود مردم كوفه است به نام توابين در سال 61 ه.ق

بعد به مدائن و بصره هم كشيده مي شود .

يكي از سركردگان اين جريان سليمان بن صُرَد خزاعي مي باشد كه به اهالي مدائن و بصره نامه نوشته و آنها را هم به قيام دعوت كرده .

از آنجا كه اين قيام ؛ قيامي شهادت طلبانه بوده با آنكه شانزده هزار نفر نزد سليمان براي جنگ نام نويسي كرده بودند تنها پنج هزار نفر در قيام شركت كردند.

در حالي كه سپاه شام سي هزار نفر بودند.

بعد از سه روز جنگ با سپاه شام ، شكست مي خورند. همه سران قيام بجز رفاعة بن شداد به شهادت مي رسند باقي مانده سپاه به همراه رفاعه به كوفه بر مي گردند و به قيام مختار مي پيوندند

بعد مختار بن ابي عبيد ثقفي در سال 66 ه. ق دست به قيام مي زند.

مختار با مسلم بن عقيل همكاري مي كرد اما همزمان با گرفتاري مسلم او نيز دستگير شد و عبيدالله بن زياد او را همچون ديگر ياوران امام (ع) به زندان انداخت.

تا سر انجام با وساطت عبد الله بن عمر( شوهر خواهرش) نزد يزيد از زندان آزاد شد.با آزادي از زندان و مطلع شدن از قيام عبد الله بن زيد در مكه به مكه رفت.

در سال 64 ه.ق بعد از مرگ يزيد و مطلع شدن مختار از آمادگي مردم عراق براي قيام به كوفه آمد و شروع به زمينه سازي براي قيام كرد .

 

قيام مختار:

مختار چه کسي بود؟

مختار فرزند ابوعبيد بن مسعود ثقفي بود و در سال اول هجرت متولد شد. پدرش ابوعبيد از اجله اصحاب رسول خدا بود که در سال سيزدهم هجرت والي عراق شد. اصبغ بن نباته از اصحاب وفادار علي (ع) مي گويد: «روزي اميرالمومنين (ع) را ديدم که مختار را که طفل کوچکي بود روي زانوي خود نشانيده و با نوازش و محبت دست بر سر او مي کشيد و مي فرمود يا کيّس يا کيّس : «اي هوشمند و زيرک». به همين مناسبت پيروان او را کيسانيه خواندند، ولي ساحت مختار از انتساب به اين فرقه ، دور است و او به امامت معصومين (عليهم السلام) اقرار داشت که در ادامه خواهد آمد. مادر مختار دومه بنت وهب از زنان با شخصيت تاريخ اسلام است و درباره او گفته اند: وي از زنان سخنور و باتدبير و عاقله بود. مختار، در 13سالگي در جنگ بزرگي شرکت کرد. هنگامي که ارتش اسلام براي جنگ با ارتش کسري از مدينه به طرف عراق و ايران حرکت کرد، فرماندهي اين لشکر از طرف خليفه دوم به ابوعبيد، پدر مختار واگذار شده بود. ابوعبيد، مختار را نيز براي جهاد در اين بسيج شرکت داد و بدين وسيله مختار 13ساله از جمله رزمندگان شد که براي اولين بار درجنگي عظيم شرکت مي کرد.

ويژگي هاي فردي

مختار مردي شجاع بود که از چيزي نمي هراسيد. او بسيار عاقل و در پاسخ دادن حاضرجواب بود، خصلتهاي پسنديده داشت ، بسيار باسخاوت بود و امور را با فراست و زيرکي به آساني درک مي کرد و داراي همتي بلند و همچنين تيزبين بود، در جنگها محکم و استوار بود و در دوستي بااهل بيت و دشمني با دشمنانشان زبانزد خاص و عام بود. بعد از واقعه عاشورا و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه طرفداران اهل بيت پيامبر (ص) قلع و قمع شدند و ابن زياد بر فراز منبر مسجد کوفه به امير مومنان و اولاد حضرت اهانت کرد. بخاطر شهادت بعضي از متعرضين در روزهاي قبل کسي جرات پاسخگويي ابن زياد را نداشت.

سکوت همه جا حکمفرما بود که ناگهان فرياد خشم آلود مختار از گوشه مسجد، قلب ابن زياد را لرزاند و مانند شيري که از قفس آزاد شده باشد بر سر فرزند «سميه» فرياد برآورد: «واي بر تو، ابن زياد! آيا به علي و حسين اهانت مي کني؟ دهانت بشکند! تو اصلا کيستي؟ تهمتهايي که زدي براي تو و اميرت يزيد است ، نه حسين و خاندان پيامبر». مختار مردي مخلص بود. او در ايام حکومت خود به شکر قلع و قمع قاتلان امام حسين (ع) بيشتر روزها را روزه مي گرفت و مي گفت : اين روزه ها براي شکر است.

وي پس از اعدام حرمله ، قاتل طفل شيرخوار امام حسين (ع) از اسب پياده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده طولاني نمود. شخصيت مختار از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) با مراجعه به روايات ائمه (عليهم السلام) و در برخوردها و سوال و جوابها که از معصومين در خصوص مختار شده است ، اين واقعيت نمايان است که مختار مورد توجه و علاقه اهل بيت بوده است که ما بعضي از اين روايات را ذکر مي کنيم :

1- مقدس اردبيلي روايت زير را از حضرت علي (ع) نقل مي کند که حضرتش فرمود: «بزودي فرزندم حسين کشته خواهد شد؛ ولي ديري نخواهد گذشت که جواني از قبيله ثقيف قيام خواهد کرد و از اين ستمکاران انتقام خواهد گرفت.

2- عمربن علي بن الحسين (عليهما السلام) (فرزند گرامي امام سجاد(ع» مي گويد: چون سر عبيدالله و عمر سعد را نزد امام سجاد(ع) آوردند آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: خدا را حمد مي کنم که از دشمنانم انتقام گرفت و مختار را دعا کرد و فرمود: خداوند مختار را جزاي خير دهد.

3- عبدالله بن شريک گويد: من در روز عيد اضحي پيش امام باقر(ع) رفتم در حالي که تکيه کرده بود ، روبه روي حضرت نشستم.

در اين هنگام مردي از اهل کوفه وارد شد و خواست دست امام باقر(ع) را ببوسد ، حضرت اجازه نداد. سپس به آن شخص فرمود: کيستي؟ عرض کرد: من ابومحمد حکم بن مختار هستم و در مجلس از حضرت باقر دور نشسته بود، پس امام (ع) دستش را به سوي او دراز کرد و او را نزديک خود نشانيد. آن مرد (يعني فرزند مختار) به امام باقر(ع) عرض کرد: مردم درباره پدرم سخن بسيار گويند؛ ولي به خدا سوگند آنچه شما درباره پدرم بفرماييد ، همان حق است و مردم هر چه مي خواهند بگويند. حضرت فرمود: چه مي گويند؟ گفت : مي گويند پدرم مختار کذاب بوده است ؛ ولي شما هر چه فرمان دهيد آن را پذيرا باشم.

امام باقر(ع) فرمود: سبحان الله ! پدرم مرا خبر داد که صداق مادرم را مختار نزد او فرستاده است. آيا مختار نبود که خانه هاي ما را بنا کرد و کشندگان ما را کشت و خونخواهي ما را نمود؟

هدف مهم قيام مختار

هدف حقيقي قيام مختار نخست انتقام خون شهداي کربلا و ريشه کن کردن عوامل فاجعه عاشورا بوده است.

سپس اجراي عدالت و احقاق حقوق پايمال شده اهل بيت و حمايت از محرومان جامعه خود و برقراري حکومتي بر مبناي عدل و عدالت علوي و مکتب تشيع.

ايشان در ملاقات با سران شيعه کوفه ، هدف قيام خود را اين چنين بيان کرد: «من براي اقامه شعار اهل بيت و زنده کردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهيدان به سوي شما آمده ام».

زمينه قيام مختار

آنگاه که امام حسين (ع) مسلم بن عقيل را به نمايندگي خود به کوفه اعزام کرد، مسلم به منزل مختار وارد شد و مختار در حمايت از او و بيعت گرفتن از مردم براي او بسيار کوشيد. مختار در عراق به عنوان مرجعي از طرفداران و ناشران فضايل آل محمد (ص) به شمار مي آمد و شيعه و معتقد به امامت حضرت علي (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بود و آنها را بر ديگران ترجيح مي داد. مختار در جريان شهادت مسلم (ع) در کوفه نبود ، پس از شهادت مسلم (ع) ، عبيدالله بن زياد عده اي از آزادمردان را دستگير و زنداني کرد تا هنگام ورود امام حسين (ع) به عراق نتوانند از آن حضرت حمايت کنند. مختار در زندان نامه اي به حجاز براي عبدالله بن عمر داماد خود نوشت و از وي خواست نامه اي به شام براي يزيد بنويسد که او به ابن زياد دستور دهد تا مختار را از زندان آزاد کند. وقتي نامه فرزند خليفه دوم به شام رسيد ، يزيد فورا نامه اي به ابن زياد نوشت که : «به محض آن که نامه مرا خواندي ، مختار را رها کن و به او آسيبي نرسان والسلام». و مختار در پي اين نامه از زندان آزاد شد. مختار پس از آزادي از زندان راه حجاز را در پيش گرفت.

عبدالله بن زبير، دشمن سرسخت بني اميه حاکم مکه شد. مختار بعد از حضور کوتاه در مکه و نزد ابن زبير از او جدا شد و به شهر طائف ، سرزمين آباء و اجدادي خود رفت ويک سال در آنجا ماند و مشغول تفکر و برنامه ريزي شد. يزيد در سال 64 ه.ق مرد و همان سال مختار بارديگر از طائف به مکه آمد. مختار قبل از حرکت به سوي کوفه نزد محمد بن حنفيه آمد و او را در جريان کارش قرار داد و گفت : من تصميم دارم به خونخواهي شما و به پشتيباني شما قيام کنم ، نظر شما چيست؟ محمد حنفيه ساکت شد؛ ولي مختار سکوت او را دليل بر رضايت او پنداشت و با خود گفت : همان سکوتش براي من اذن است و با محمد حنفيه خداحافظي کرد و عازم عراق شد.

قيام مختار

در آغاز سال 65هجري شهر کوفه با ورود مختار رنگ ديگري به خود گرفت. مردم بسيار شاد و اميدوار بودند؛ چون عامل ابن زياد و بني اميه را بيرون کرده بودند. شيعيان کمترين اعتنايي به نمايندگان ابن زبير در کوفه نداشتند و همه دل به اين مرد انقلابي بسته و چشم اميدشان به سوي او بود. مختار مردم را به رهبري محمد حنفيه و پشتيباني از اهل بيت دعوت کرد و گفت : من براي اقامه شعار اهل بيت و زنده کردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهدا به سوي شما آمده ام.

وقتي شيعيان از هدف مختار آگاه شدند با وي بيعت کردند که در اين ميان مي توان به عبدالرحمن شريح و ابراهيم بن مالک اشتر اشاره کرد. مختار رسما فرمان قيام را صادر کرد و به هريک از ياران خود ماموريتي داد و به يکي از آنان به نام سعيد فرمان داد: برو در ني ها آتش بيفکن و آن مشعلها را براي اعلام قيام به مسلمانان برافراز و شعار مختار را اولين بار مسلمين در جنگ بدر به کار بردند که آن شعار اين است : «يا منصور امت»اي پيروز بميران.

پيروزي قيام مردمي مختار

پس از فتح کوفه ، مختار خود را براي اداي نماز و سخنراني درمسجد و اعلام رسمي پيروزي انقلاب آماده مي کرد. او در اين خطبه ، اهداف اصلي قيام خود و انقلاب را تشريح کرد و فرمود: «اي مردم کوفه ، من از جانب اهل بيت پيامبر(ص) ماموريت يافته ام تا به خونخواهي امام مظلوم ، حسين بن علي و شهداي کربلا قيام کنم و انتقام خون آن گلگون کفنان را بگيرم و تا آخرين نفس باشدت هرچه بيشتر اين هدف مقدس را تعقيب خواهم کرد.» با سقوط دارالاماره و فرار استاندار ابن زبير و پيروزي انقلابيون ، شهر کوفه به تصرف نيروهاي انقلاب درآمد و کوفه ، اين مرکز قدرت عراق به عنوان پايگاه انقلاب چهره اي ديگر به خود گرفت.

سرانجام کليه افرادي که در روز عاشورا با اسب خود بر بدن مقدس امام حسين و شهدا تاختند، تا آنجا که سينه و پشت حضرت را له کردند، مختار دستور داد همه آنان را که 10نفر بودند دستگير کردند و به هلاکت رساند و همين طور ساير جنايتکاران ، عمر سعد ، ابن زياد ، حرمله ، خولي ، حکيم بن طفيل ، منقذبن مره ، سنان بن انس ، زيدبن رقاد و... را به عقوبت رساند.

فرهاد نوروزی بازدید : 189 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

قوم سبا درجنوب عربستان از چهار قومي كه داراي تمدن بود تاسيس اين قوم بين سالهاي 750 ق.م تا 1000 ق.م است و در سال 550 ميلادي در اثر ايرانيان و اعراب مسلمان نابود شده اند درباره سال تاسيس اين قوم اختلافهايي وجود دارد ثبت هاي دولتي اين حكومت در سال 600 ق م شروع به كاركرده اند به همين دليل اطلاعاتي قبل از سال 600 ق.م وجود ندارد قديميترين اسنادي كه درباره قوم سبا پيدا شده مربوط به بازمانده هاي جنگ پادشاه سارگون دوم(

sargon ) در سال هاي 722 ق.م 705 ق.م است سارگون در اين نوشته ها به دولت هايي اشاره مي كرد كه به اين پادشاه ماليات ميدادند كه در بين اين ها به پادشاه سبا يسي آمارا (Yisi_amara ) اشاره مي كند اين نوشته كهنترين نوشته درباره قوم سبا است اما درست نيست كه فقط بر طبق يك نوشته تاسيس قوم سبا را به سال 700 ق.م بدانيم زيرا احتمال زيادي است كه قوم سبا قبل از تشكيل دولت يا حكومتي سال هاي زيادي زندگي كرده باشند.يعني تاريخ قوم سبا خيلي قديميتر از نوشته ها مي تواند باشد چون در كتيبه هاي اخرين پادشاه اور(Ur ) آراد نانار كلمه سابوم (sabum ) به احتمال قوي معني حكومت سبا مي دهد اگر معني كلمه قوم سبا باشد تاريخ قوم سبا تا 2500 سال قبل از ميلاد خواهد رسيد

قوم سبا داري يك فعاليت تجاري بزرگي بوده است به همين خاطر يك قسمت را هاي تجاري شمال عربستان در دست اين قوم بود تجارهاي قوم سبا براي اينكه به غزه كالا ببرند بايد از سارگون دوم اجازه بگيرند يا ماليات پرداخت كنند كه با دادن مايات به سارگون دوم پادشاه اشور در بين مايات دهندگان اين حكومت ثبت شدند

در تاريخ از قوم سبا به عنوان قومي كه داراي مدنيت هست نام برده شده در نوشته هاي حكومت سبا كلمه هاي بازسازي ،كمك كردن،ساختن،بيشتر به چشم مي خورد(منظور اين است كه حكومت قوم سبا بيشتر به اباد سازي تلاش مي كرد)از بزرگترين اثار اين قوم سد ماريب است كه نشاندهنده سطح تكنولوژي قوم سبا است دولت سبا صاحب از بزرگترين سپاه منطقه بود بوسيله اين سپاه از سياست تصرف گرايي پيروي مي كرد و دولت كاتابان هم به تصرف قوم سبا در امده بود در افريقا هم داراي سرزمين هايي بود در سال 24 ق.م والي مصر امپراطور روم كه بدون ترديد داراي بزرگترين سپاه بود در طي حمله به ماريب پايتخت حكومت سبا والي روم متحمل شكست سختي شد

سبا از سياست ميانه روي استفاده ولي هر وقت هم احتياج بود بوسيله سپاه قدرتمند خود از سياست جنگ خود هم استفاده ميكرد با فرهنگ غني و سپاه بزرگي كه اين قوم داشت در منطقه به تمام معنا به سوپر قدرت تبديل شده بود قران به سپاه قدرتمند اين حكومت بحث مي كند در قران از يك جمله مي توان فهميد كه اين سپاه جقدر به خود اطمينان داشت بزرگان سپاه به پادشاه (ملكه) حكومت سبا چنين مي گويند:

گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لى] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مىدهى

نمل (33)

ماريب پايتخت قوم سبا بدليل ويژگي خوب جغرافيايي داراي ثروتي بود در نزديكي نهر Adhana ايرماق قرار داشت جايي كه نهر به جبل بلاك مي رسيد منطقه اي خوبي براي احداث سد بود قوم سبا هم كه در مراحل اوليه شكوفايي تمدن خود بود از اين ويژگي طبيعي استفاده كرد و سدي احداث نمود و از ان سد براي ابياري استفاده كردند توسط اين سط داراي رفاه بيشتري شدند شهر ماريب از چند شهر پيشرفته عصر خود شده بود از يونانياني به اسم پليني pliny )) كه به اين منطقه سفر كرده بود مي گويد انجا منطقه بزرگ اباد جنگل مانند است(در نوشته سبز اومده فكر كنم همين معني ميده)

سدي كه در ماريب بود ارتفاع ان 16 متر و بزرگي ان 60 متر و عرض ان 620 متر بود طبق نوشته ها و بررسي ههايي كه انجام شده اين سد 9.600 هكتار زمين را ابياري مي كرد كه 5.300 متر هكتار ان جمتعلق به جنوب و هكتار باقيمنده متعلق مانده به شمال بود در كتيبه هاي سبا از شمال و جنوب (ماريب و دو طرف ) نوشته شده قران هم با استفادهاز جمله (از راست و چب باغ هايي) در اين مورد بحث مي كند توسط اين سد يمن به جايي سر سبز مشهور شده بود.J.Holvey فرانسوي و Glaser استراليايي با به دست اوردن اسنادي ثابت كردن كه سد ماريب از گذشته ها دور موجود بود در اين اسناد نوشته شده كه اين سد بعث حاصلخيز شدن خاك و درنتيجه ابادي اين سرزمين شده است.

اين سد در سال هاي 5 و 6 ميلادي مورد تعمير قرار گرفته شد اما اين تعمير هم از نابودي اين سد در سال 542 ميلادي جلوگيري نكرد سدي كه در اين تاريخ خراب شد و در قران از ان به عنوان "سيل عظيم" ياد مي شود باعث تخريبات بزرگي شد تمام باغ ها و زمين هاي كشاورزي قوم سبا را از بين برد و همه چيز از بين رفته بود با نابودي سد قوم سبا وارد يك دوره تمانشدني عقب ماندگي از هر لحاظ شد و نتيجه اين عقب مندگي از بين رفتن حكومت سبا شد.

 

سيل عضيمي كه براي حكومت سبا فرستاده شد

بين مطالب تثبيت شده تاريخ كه در بالا گفته شد و ايات قراني مطابقت تعجب برانگيزي وجود دارد طبق ايه هاي قراني به هشدارهاي پيامبري كه به اين قوم فرستاده شده بود گوش نداده اند و به نعمت خدا كفر مي كردند در اخر با سيل وحشتناكي مجازات شده اند قران سيل عظيمي كه براي قوم سبا فرستاده شد را اينطور تعريف مي كند:

15.رحمتي بود دو باغستان از راست و چب به انان گفتييم از روزي پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد شهري است خوش و خدايي امرزنده

 

16.پس رويگردانيدند و برا انان سيل(سد) را روانه كرديم و دو باغستان انها را به دو باغ كه ميوه ها تلخ و شوره گز و نوعي از كنار تنك داشت تبديل كرديم17.اين عقوبت را به سزاي انكه كفران كردند به انان جزا داديم و ايا جز ناسپاس رابه مجازات مي رسانيم(سبا)

انطور كه در نوشته هاي بالا مي فهميم قوم سبا به دليل ويژگي جغرافيايي در باغ ها و زمين هاي كشاورزي حاصلخيزي زندگي مي كرد قوم سبا بدليل راه هاي تجاري داراي رفاهي سطح بالايي بود و در عصر خود از جمله مناطق مشهور بود در جايي كه همه نعمت هاي خداوند محيا است وظيفه اين قوم طق ايه "خوردن روزي و سپاس گزاردن" بود اما سپاس نگذاشتند فكر كردن صاحب مطلق ان باغ ها خودشان هستند و به جاي شكر كردن تكبر ورزيدن و قدرت خدا را ناديده گرفتند و طبق ايات قران رويگردان شدند....و چون فقط ملاك پيشرفت را استفاده نامتنهاهي لذات دانستند خداوند نعمتهايي كه به انان داده بود ازقوم سبا گرفت

قران از عذابي كه به قوم سبا فرستاده شد به عنوان " سيل العرم" يعني سيل بنيان كن ياد مي كند كلمه ي به كاربرده شده نشان دهنده شكل اين واقعه است زيرا " العريم" معني سد ميدهد و "سيل العريم" معني ميدهد :سيلي كه سد را نابود يا خراب كند در اين باره خوشبختانه مسلمانان پژوهشگر بررسي هايي انجام داده اند و به اين نتيجه رسيده اند:

كلمه "العريم" در متن "سيل العريم" معني سد ميدهد و از كلمه "عريمن" كه در جنوب عربستان مورد استفاده قرار مي گيرد در كاوش هايي كه در يمن انجام شده نوشته هايي يافت شده كه از اين كلمه بطور مداوم براي اين منظور(شكستن سيل سد را و جاري شدن سيل" به كار برده شده مثلا در حكومت حبشي ابرين(Ebren ) نوشته هايي بعد از تعمير سد در سال هاي 542 و 543 ميلادي ثبت شده كه در اين نوشته هاي تاريخي از كلمه العريم به همان منظور( شكستن سيل سد را و جاري شدن سيل) به كار برده شده خلاصه اين كلمه معني :شكستن سيل سد را و جاري شدن سيل ميدهد

16.پس رويگردانيدند و برا انان سيل(سد) را روانه كرديم و دو باغستان انها را به دو باغ كه ميوه ها تلخ و شوره گز و نوعي از كنار تنك داشت تبديل كرديم

بعد شكستن سد بر اثر سيل كشور به يك خرابه تبديل شده و كانالهايي كه قوم سبا بين كوه ها براي ابياري احداث شده بود خراب شد و قبلا كه كشور مثل باغي بود به يك سرزمين تبديل شد كه در فقط علف هاي هرز رشد مي كرد

در كتاب" كتاب مقدس راست گفت(Und Die Bibel Hat Doch Recht)" كه نويسنده ان مسيحي به نام "Werner Keller " است قبول كرده كه سيلي كه قران به اشاره مي كند طبق يافته هاي دقيق علمي است در كتاب نوشته شده :

وجود چنين سدي و نابودي سد و درنتيجه اين سيل خراب شدن تمام كشور ، از مثال هايي كه قران درباره باغ هاي بزرگ اورده كاملا مطابقت دارد

با امدن سيل بنيان كن اين سيل با خود فلاكت هايي هم اورد كه از انها مي توان به خشسكسالي و ازبين رفتن زمين هايي كشاورزي حاصلخيز اشاره كرد كه باعث از بين رفتن اقتصاد كشور شد چون مهمترين اسلحه اقتصادي اين كشورزمين كشاورزي و باغ ها بود خداوند انها را به شكر گذاري دعوت كرد اما مردمي كه به اين ندا گوش ندادند در اخر با چنين فلاكتي جزا يافتند عده كمي مردم كه باقيماندن با عجله به مكه يا سوريه مهاجرت كردن و سالها بعد قوم سبا به افسانه تبديل شد ولي قرآن و علم ثابت كرد كه اين افسانه نيست.

فرهاد نوروزی بازدید : 180 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

قناعت، راه خوش بختی

قناعت، از فضیلت های مهم اخلاقی و صفات پسندیده انسانی است که از گرفتار شدن انسان به رذیلت دنیادوستی که ریشه همه خطاهاست جلوگیری می کند. در رهنمودهای اولیای الهی با تعابیر مختلفی از فضیلت و ارزش قناعت سخن به میان آمده و تأکید شده است که خوش ترین زندگی را کسی دارد که به صفت قناعت آراسته است و گرنه انسان های حریص و آنهایی که در تمام لحظات زندگی به دنبال تحصیل ثروتند، اگر تمام دنیا را به آنها بدهند سیر نمی شوند و در نتیجه لحظه ای در زندگی از آرامش و آسایش برخوردار نیستند. علی علیه السلام افزون بر تصریح به این حقیقت که حریص هرچند همه امکانات دنیا را در اختیار داشته باشد باز فقیر است، می فرمایند: «خوش ترین زندگی را کسی دارد که خداوند متعال نعمت قناعت را به او عنایت کرده است».

بی نیازی، دست آورد قناعت

برخورداری از بی نیازی مادی و داشتن ثروت و امکانات بیشتر مالی یکی از خواست های مهم افراد بشر در زندگی است. اغلب به خاطر افراط، عده ای آن چنان فریفته مال و ثروت می شوند که تمام لحظات زندگی شان را صرف تحصیل آن می نمایند و گمان می کنند که با این روش به بی نیازی دست خواهند یافت؛ غافل از آن که فقر و دارایی ریشه در نفس آدمی دارند. اگر انسان به تهذیب نفس بپردازد در عین کم داشتن قانع و بی نیاز می شود، ولی اگر از این امر غفلت کند و حرص و آز در وجود او ریشه بدواند، هرقدر ثروتمند باشد، بی نیاز نمی شود. علی علیه السلام در این باره تصریح می کنند: «به جستجوی بی نیازی برخاستم، آن را جز در قناعت ندیدم. شما هم قناعت کنید تا بی نیاز شوید».

راه دست یابی به قناعت

از جمله اموری که مانع دست یابی به صفت قناعت می شوند حرص و آز است. این صفت یکی از نمودهای حبّ دنیاست که انسان را وادار می سازد که همواره به دنبال جمع کردن ثروت بیشتر باشد و به هیچ حدّی از آن کفایت نکند. واضح است کسی که به این رذیله اخلاقی آلوده شد هرگز به صفت پسندیده قناعت نمی تواند آراسته شود. تنها راه برخورداری از قناعت ریشه کن ساختن صفت حرص از وجود آدمی است. علی علیه السلام در اشاره به این حقیقت می فرمایند: «تا زمانی که حرص از بین نرود قناعت تحقق پیدا نمی کند».

گرامی ترین مردم

در فرهنگ اسلامی ارزش و اعتبار افراد از راه میزان آراستگی آنها به فضیلت های اخلاقی و صفات انسانی و دوری آنها از صفت های ناپسند نفسانی مشخص می شود. بدون تردید برخورداری از قناعت. پرهیزگاری، ترک حرص و آزمندی از جمله اوصافی است که زمینه تحقق سعادت واقعی انسان را فراهم می سازد. از این حقیقت در روایات ائمه اطهار علیه السلام با تعابیر متفاوتی یاد شده است. علی علیه السلام با توجه به آثاری که این اوصاف در زندگی و روند رشد معنوی انسان دارند می فرمایند: «گرامی ترین مردم کسی است که قناعت و پارسایی و دوری از حرص و طمع را پیشه خود سازد؛ چرا که حرص و طمع فقر بالفعل و قناعت بی نیازی آشکار است که همگان آن را در افراد آراسته به صفت قناعت می توانند به آسانی مشاهده کنند».

قناعت، راهی برای اصلاح نفس

در بینش اسلامی مهم ترین راه تحصیل کمال واقعی انسان اصلاح نفس است. لذا از آن به عنوان بزرگ ترین و برترین جهاد یاد می شود. واضح است به انجام رساندن این مسئولیت بزرگ همانند سایر اهداف شرط هایی دارد که بدون در نظر گرفتن آنها تحصیل این هدف امکان پذیر نیست. از جمله اموری که از آن به عنوان زمینه ساز اصلاح نفس یاد شده داشتن قناعت در زندگی است؛ چرا که برخورداری از این فضیلت، صفاتی چون اسراف و تبذیر و طمع را که هر یک به گونه ای مانع اصلاح نفسند، از آدمی دور می کند. علی علیه السلام می فرمایند: «قناعت از مؤثرترین عوامل اصلاح نفس است».

حفظ دین با قناعت

از مهم ترین عوامل تهدید دین و اعتقادات انسان، نداشتن نگرش مناسب به ثروت است. گاهی انسان در نتیجه فریفته شدن به زرق وبرق مال دنیا، حتی تمام احکام الهی و ارزش های اخلاقی و انسانی را زیرپا می گذارد تا به آن دست یابد و گاهی هم بر اثر نداشتن برنامه مناسب در مصرف آن چه به دست آورده است دچار اسراف و تبذیر می شود و در نتیجه از حدود الهی تجاوز کرده به خود و سایر افراد جامعه ضرر می رساند. در مجموعه تعالیم الهی اسلام، هم در زمینه شیوه های به دست آوردن مال و هم در نحوه مصرف آن احکام و مقرراتی وضع شده است. علی علیه السلام درباره مال دنیا و چگونگی برخورد با آن به پیروان خود توصیه می کنند: «به منظور سالم ماندن دینتان به مقدار کم از مال دنیا قانع باشید؛ زیرا انسان با ایمان را اندکی از مال دنیا قانع می سازد».

آسوده ترین مردم

اگر از مردم سؤال شود که «دوست دارید از چه نوع زندگی برخوردار باشید؟»، بدون تردید اغلب آنها در پاسخ خواهند گفت: «دوست داریم زندگی خوب و راحتی داشته باشیم». امّا در پاسخ به این پرسش که «چگونه می توان به یک زندگی راحت دست یافت؟» دیدگاه ها و نظریه های مختلفی وجود دارد. عده ای معتقدند از طریق تلاش های بی وقفه شبانه روزی دست یابی به زندگی راحت میسر است. برخی دیگر اعتقاد دارند داشتن دارایی بیشتر زمینه داشتن یک زندگی خوب را فراهم می سازد. اما علی علیه السلام می فرمایند: «آسوده ترین مردم در زندگی فردی است که قناعت را پیشه خود سازد».

قناعت، حیات طیّبه

روزی شخصی از علی علیه السلام درباره حیات طیبه ای که در آیه 97 سوره نحل به آن اشاره شده است سؤال کرد. آن حضرت در جواب فرمودند: «مراد از حیات طیبه قناعت است».

قناعت، نشانه سعادت

در سخنان اولیای الهی در موارد زیادی از اوصاف خوشبخت ترین انسان ها سخن به میان آمده است. واضح است آن بزرگواران از طریق ذکر این اوصاف تلاش نموده اند تا مردم را به کسب این قبیل اوصاف که سعادت جاودانه آنها را در پی خواهد داشت، تشویق کنند. علی علیه السلام از اوصاف پسندیده انسان های سعادتمند این گونه یاد می کنند: «خوش بخت کسی است که همواره به یاد قیامت باشد و برای روز جزا بکوشد و به مقدار ضرورت قانع باشد و از خداوند در هر حال خشنود باشد».

قناعت، صفت انبیاء

یکی از اوصاف مشترک همه انبیای الهی که مسئولیت هدایت مردم را به عهده داشته اند، برخورداری از یک زندگی ساده و همراه با زهد و قناعت است. علی علیه السلام در این باره می فرماید: «خداوند متعال فرستاده های خود را در اراده شان نیرومند گرداند. گرچه از نظر ظاهر تهی دست و دارای زندگی بسیار ساده بودند، اما زندگی آنها پیوسته همراه با قناعتی بود که دل ها و دیده ها را پر از بی نیازی می ساخت؛ هرچند که فقر آنها چشم ها و گوش ها را از ناراحتی لبریز می ساخت».

نتیجه خرسندی به قناعت

علی علیه السلام در وصیت های حیات بخش خود به فرزند بزرگوارشان امام حسین علیه السلام ، آن حضرت را به بسنده کردن به مقدار ضرورت از مال دنیا و در نظر داشتن اصل قناعت سفارش می کنند و می فرمایند: «هیچ دارایی هم چون خرسند بودن به قوتی که خداوند آن را روزی انسان ساخته است فقر را از انسان دور نمی سازد». بنابراین هرکس در زندگی به مقدار کفاف بسنده کند، طولی نمی کشد که به آسایش و راحتی دست می یابد و زندگی آسوده ای به دست می آورد.

روایاتی در مورد قناعت

حضرت محمد(ص):

«... بی تردید مال اندکی که نیاز انسان را برآورد، بهتر از مال زیادی است که انسان را از یاد خدا باز دارد».

«بی نیازی به فراوانی ثروت نیست، بی نیازی تنها در روحیه بی نیازی است».

حضرت علی(ع):

«هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست».

«قناعت وسیله عزّت است».

«قناعت مالی است که تمام نمی شود».

امام باقر(ع):

«بدترین بندگان، بنده ای است که طمعش او را راهبر باشد».

امام صادق(ع):

«شرافت مؤمن به شب زنده داری اوست، و بزرگواری او به بی نیاز بودن او از مردم است».

"طمع" در لغت تمايل نفس به چيزى از روى آرزوى شديد و آزمندى است.[1] و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.[2]

طمع در آیات قرآن

پرهیز از طمع:

«لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ » (88/حجر)

«(بنا بر اين) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى) كه به گروههايى از آنها (كفار) داديم ميفكن، و بخاطر آنچه آنها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر »

آیه مذکور دستور مهمی به پيامبر (ص) مىدهد، میفرماید هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههايى از كفار دادهايم ميفكن اين نعمتهاى مادى نه پايدارند، نه خالى از درد سر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است، بنا بر اين چيزى نيست كه چشم تو را به سوى خود جلب كند و در برابر آن موهبت بزرگ معنوى (قرآن) كه خدا به تو داده است، قابل اهميت باشد، سپس اضافه مىكند، هرگز به خاطر اين مال و ثروت و نعمتهاى مادى كه در دست آنهاست، غمگين مباش، در حقيقت دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمتهاى مادى است، و دستور دوم درباره غم نخوردن در برابر محروميت از آن است.[3]

عوامل طمع شیطان به فریب انسان

« اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً » (64/اسراء)

«هر كدام از آنها را مىتوانى با صداى خودت تحريك كن، و لشكر سواره و پيادهات را بر آنها گسيل دار، و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى، و آنها را با وعدهها سرگرم كن ولى شيطان جز فريب و دروغ وعدهاى نمىدهد.»

جالب اينكه قرآن در آيه فوق به چهار بخش مهم و اصولى از اين وسائل، اشاره مىكند و به انسانها مىگويد كه از چهار طرف مراقب خويش باشند:

الف. برنامههاى تبليغاتى:

جمله «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ » كه بعضى از مفسران آن را تنها به معنى نغمههاى هوسانگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كردهاند معنى وسيعى دارد كه هر گونه تبليغات گمراه كننده را كه در آن از وسائل صوتى و سمعى استفاده مىشود شامل مىگردد. به اين ترتيب نخستين برنامه شيطان، استفاده از اين وسائل است. اين مساله مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستندههاى راديويى و دنياى تبليغات گسترده سمعى و بصرى است، از هر زمانى روشنتر و آشكارتر است، چرا كه شياطين و احزاب آنها در شرق و غرب جهان بر اين وسيله مؤثر تكيه دارند، و بخش عظيمى از سرمايههاى خود را در اين راه مصرف مىكنند، تا بندگان خدا را استعمار كنند و از راه حق كه راه آزادى و استقلال و ايمان و تقوى است منحرف سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان درآورند.

ب. استفاده از نيروى نظامى:

اين منحصر به عصر و زمان ما نيست كه شياطين براى يافتن منطقههاى نفوذ به قدرت نظامى متوسل مىشوند، هميشه بازوى نظامى يكى از بازوهاى مهم و خطرناك همه جباران و ستمگران جهان بوده است.

ج. برنامههاى اقتصادى و ظاهرا انسانى:

يكى ديگر از وسائل مؤثر نفوذ شيطان از طريق شركت در اموال و نفوس است، باز در اينجا مىبينيم بعضى از مفسران شركت در اموال را منحصرا به معنى "ربا"، و شركت در اولاد را فقط به معنى فرزندان نامشروع دانستهاند در حالى كه اين دو كلمه معنى بسيار وسيعترى دارد كه همه اموال حرام و فرزندان نامشروع و غير آن را شامل مىشود.

مثلا در عصر و زمان خود مىبينيم كه شياطين جهانخوار، مرتبا پيشنهاد سرمايهگذارى و تاسيس شركتها و ايجاد انواع كارخانهها و مراكز توليدى در كشورهاى ضعيف مىكنند، و زير پوشش اين شركتها انواع فعاليتهاى خطرناك و مضر را انجام مىدهند، جاسوسهاى خود را به نام كارشناس فنى يا مشاور اقتصادى و مهندس و تكنيسين به اين كشورها اعزام مىدارند، و با لطائف الحيل آخرين رمق آنها را ميمكند و از رشد و نمو و استقلال اقتصادى آنها جلوگيرى مىكنند.

د. برنامههاى مخرب روانى:

استفاده از وعدههاى مغرور كننده و انواع فريبها و نيرنگها يكى ديگر از برنامههاى شيطانها است، آنها روانشناسان و روانكاوان ماهرى را براى اغفال و فريب مردم سادهدل و حتى هوشيار تربيت كردهاند، گاهى به نام اينكه دروازه تمدن بزرگ در چند قدمى آنها است، و يا اينكه در آينده نزديكى در رديف اولين كشورهاى متمدن و پيشرو قرار خواهند گرفت، و يا اينكه نسل آنها نسل نمونه و بىنظيرى است كه مىتواند در پرتو برنامههاى آنان به اوج عظمت برسد و امثال اين خيالات و پندارها، آنها را سرگرم مىسازند كه همه در جمله "و عدهم" خلاصه مىشود!

و گاهى به عكس از طريق تحقير و تضعيف روحيه و اينكه آنها هرگز توانايى مبارزه با قدرتهاى عظيم جهانى را ندارند و ميان تمدنشان با تمدن كشورهاى پيشرفته صدها سال فاصله است آنان را از هر گونه تلاش و كوششى باز مىدارند.[4]

آثار و آفات طمع

 

پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله: طمع حکمت را از بین دل دانشمندان می برد. تنبیه الخواطر/1/49

پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله: زنهار از پوشیدن جامع طمع؛ زیرا که طمع دل ها را به آزمندی شدید می آمیزد و مهر دنیا دوستی بر دل ها می زند، و آن کلید هر بدی است و منشأ هرگناهی و موجب بر بادرفتن هر کار نیکی.

امام علی علیه السلام: اندکی طمع، پرهیزگاری بسیاری را تباه می کند. غررالحکم/6729

امام علی علیه السلام: میوه طمع، بدبختی است.

امام علی علیه السلام: هر که می خواهد ایام عمر خود را آزاد زندگی کند، طمع را در دل خویش جای ندهد.

حضرت علی علیه السلام: هیچ خصلتی، خوارکننده تر از طمع نیست.

امام محمد باقر علیه السلام: بد بنده ای است آن بنده که طمع زمام او را به پیش کشد.

امام جعفر صادق علیه السلام: اگر می خواهی که چشمت روشن شود و به خیر دنیا و آخرت دست یابی، چشم طمع از آن چه دیگران دارند برکن. بحارالانوار/73/168

امام موسی کاظم علیه السلام: )در اندرز به هشام( از طمع بپرهیز و به آن چه مردم دارند، چشمداشتی نداشته باش، چشمداشت به مخلوق را در خود بمیران؛ زیرا طمع و چشمداشت کلید هر خواری است و عقل را می دزدد و انسانیت ها را می برد و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد.

تعداد صفحات : 27

درباره ما
هدف این سایت جلب رضایت شماست از شما خواهشمند است که مطالب مورد نیاز خود را در قسمت نظرات علام کنید. با تشکر مدریت محترم سایت فرهاد نوروزی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره وبلاگ من چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 45
  • بازدید سال : 881
  • بازدید کلی : 29,234
  • کدهای اختصاصی
    دینی

    <RB:Block_Left>
    <RB:Block_Left_Loop>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>
    <div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>
    </RB:Block_Left_Loop>
    </RB:Block_Left>