loading...
دانلود مطالب مورد نیاز دانش آموزان
فرهاد نوروزی بازدید : 205 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

در نظام طولی جهان، ذات حق در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائکه، مجریان فرمان او هستند، بین خود ملائکه نیز سلسله مراتب محقق است: بعضی ریاست و فرماندهی دارند و بعضی از اعوان و انصار بشمار می روند، میکائیل فرشته مأمور ارزاق، و عزرائیل ملک موت و موکل بر قبض ارواح است، و برای هر یک از آن دو، اعوان و یارانی نیز وجود دارد، هر ملکی پستی مشخص و جایی معین دارد: «و ما منا الا له مقام معلوم؛ هر یک از ما فرشتگان، مقام معینی داریم» (الصافات / 164».

نسبت خدابه موجودات، نسبت آفریدن و ایجاد کردن و تکوین است. تشکیلات و دستگاه او را مانندتشکیلات اجتماعی و روابط قراردادی که در اجتماع بشر دائر است، نباید پنداشت. قرآنکریم تدبیر خلقت را گاهی به خداوند نسبت می دهد و گاهیبه فرشتگان. گاه می فرماید: «یدبر الامر من السماء الی الارض؛ خدا امر را از آسمانبه زمین تدبیر می کند و می فرستد» (سجده/5) و گاه می فرماید: «فالمدبرات امرا؛ قسمبه فرشتگان تدبیر کننده امر» (نازعات/5). گاهی قبض و دریافت نفوس انسانهایی را کهمی میرند به فرشتگان نسبت می دهد و گاهی به فرشته خاص مرگ. گاهی وحی را به یک فرشتهنسبت می دهد: «نزل به به الروح الامین* علی قلبک؛ روح الامین (جبرئیل ) قرآنرا بر قلب تو فرود آورد» (شعراء/ 194-193) و گاهی آن رابه ذات اقدس احدیت: «انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا؛ ما خودقرآنرا بر تو نازل کرده ایم» (دهر/23). این موارد گویای اینمعنی است که کار خداوند نظام و ترتیب دارد. در سوره فاطر آیات 1 تا 2 در مورد اوصاف و ویژگیهایفرشتگان می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِالْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِیالْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ * ما یَفْتَحِاللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَلَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛ ستایش مخصوص خداوندى است کهآفریننده آسمانها و زمین است، خداوندى که فرشتگان را رسولانى قرار داد که صاحببالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه اند او هر چه بخواهد در آفرینش مى افزاید، اوبر هر چیزى قادر است. خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشاید کسى نمى تواند جلو آنرا بگیرد، و هر چه را امساک کند کسى غیر از او قادر به فرستادن آن نیست، و او عزیزو حکیم است. از آنجا که تدبیر این عالم از سوى پروردگار- به حکم اینکه عالم، عالماسباب است- بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرینش آنها و قدرتهاى عظیمىکه پروردگار در اختیارشان گذارده سخن مى گوید. خداوندى که فرشتگان را رسولانى قرارداد که داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه اند. سپس مى افزاید: خداوند هرچه بخواهد در آفرینش مى افزاید چرا که او بر هر چیزى قادر و توانا است. در اینجا سه سؤال مطرحاست. نخست اینکه رسالت ملائکه و فرشتگان که در آیه فوق آمده در چه چیز است؟ آیارسالت تشریعى است؟ یعنى همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیا، یا رسالت تکوینىاست؟ یعنى به عهده گرفتن ماموریتهاى مختلف در جهان آفرینش، چنان که در بحث نکات بهآن اشاره خواهد شد، و یا هر دو جهت است؟ با توجه به اینکه در جمله قبل سخن ازآفرینش آسمانها و زمین بود، و در جمله مورد بحث سخن از بالهاى متعدد فرشتگان است کهنشانه هاى قدرت آنهاست، و نیز با توجه به اینکه عنوان رسالت را براى همه فرشتگانقائل شده (توجه داشته باشید که الملائکه جمعى است که با الف و لام همراه است و معنىعموم مى دهد) چنین به نظر مى رسد که رسالت در اینجا در معنى وسیع و گسترده اى بهکار رفته که هم رسالت تشریعى را شامل مى شود و هم رسالت تکوینىرا.اطلاق رسالت بر رسالتتشریعى و آوردن پیام وحى به انبیاء درقرآنفراوان است، ولى اطلاق آن بر رسالت تکوینى نیز کم نیست. در آیه 21سوره یونس مى خوانیم: «ان ارسلنا یکتبون ما تمکرون؛ رسولان ما (فرشتگان ما) مکرهاىشما را مى نویسند» و در آیه 61 انعام مى خوانیم: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُالْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا؛ تا زمانى که مرگ یکى از شما فرا رسد رسولان ما قبضروح او مى کنند». در آیه 31 سوره عنکبوت در مورد فرشتگانى که مامور در هم کوبیدنسرزمین قوم لوط بودند آمده است: «و لما جاءت رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرىقالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُواظالِمِینَ؛ هنگامى که رسولان ما نزد ابراهیم آمدند گفتند ما اهل این آبادى را هلاکخواهیم کرد چرا که مردمى ستمگرند». در آیات دیگرقرآننیز مى بینیم ماموریتهاى مختلفى بر عهده فرشتگان گذاشته شده کهرسالتهاى آنها محسوب مى شود. بنا بر این رسالت مفهوم وسیعى دارد. دیگر اینکه منظور ازبالهاى فرشتگان آن هم بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه چیست؟ بعید نیست منظوراز بال و پر در اینجا قدرت جولان و توانایى بر فعالیت بوده باشد که بعضى از آنهانسبت به بعضى برتر و داراى توانایى بیشترند و به همین جهت براى آنها سلسله مراتب دربالها قائل شده که بعضى داراى چهار بال (مثنى- دو دو) و بعضى داراى شش بال و بعضىداراى هشت بالند. اجنحه جمع جناح (بر وزن جمال) به معنى بال پرندگان است که هماننددست براى انسان مى باشد، و از آنجا که بال وسیله نقل و انتقال پرندگان و حرکت وفعالیت آنها است گاهى این کلمه در فارسى یا در عربى به عنوان کنایه از وسیله حرکت واعمال قدرت و توانایى به کار مى رود، مثلا گفته مى شود فلان کس بال و پرش سوخته شدکنایه از اینکه نیروى حرکت و توانایى از او سلب گردید، یا فلان کس را زیر بال و پرخود گرفت، یا انسان باید با دو بال علم و عمل پرواز کند، و امثال این تعبیرات کههمگى بیانگر معنى کنایى این کلمه است. در موارد دیگر نیز تعبیراتى مانند عرش و کرسى و لوح و قلم دیده مى شودکه معمولا توجه به مفاهیم معنوى آنها است نه جسم مادى آن. البته بدون قرینه نمىتوان الفاظ قرآنى را بر غیر معانى ظاهرى آنها حمل کرد، اما در آنجا که پاى قرائنروشن در کار است مشکلى ایجاد نمى شود. در بعضى از روایات آمده است: جبرئیل (پیک وحىخداوند) ششصد بال دارد! و هنگامى که با این حالت پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرد مابین زمین و آسمان را پر کرده بود!. یا اینکه خداوند فرشته اى دارد که ما بین نرمىگوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسیله پرنده اى (تیز پرواز) است! . یااینکه درنهج البلاغههنگامى که سخن از عظمت فرشتگان پروردگار در میان است، مى فرماید: «ومنهم الثابتة فى الارضین السفلى اقدامهم، و المارقة من السماء العلیا اعناقهم، والخارجة من الاقطار ارکانهم، و المناسبة لقوائم العرش اکتافهم؛ بعضى از فرشتگانچنان عظمت دارند که پاهایشان در طبقات پائین زمین ثابت است و گردنشان از آسمان برینبرتر، ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته و شانه هایشان براى حمل عرش پروردگارمتناسب است!» (نهج البلاغه /خطبه 1).پیدا است که این گونه تعبیرات را بر جنبه هاى جسمانى مادى نمى توان حملکرد، بلکه بیانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آنها است. اصولا مى دانیم بال تنها براىحرکت در جو زمین به کار مى خورد، چرا که اطراف کره زمین را هواى فشرده گرفته، وپرندگان به وسیله بالشان روى امواج هوا قرار مى گیرند و مى توانند بالا و پائینبروند، ولى از محیط جو زمین که خارج شویم در آنجا که هوا نیست بال کوچکترین تاثیرىبراى حرکت ندارد، و از این نظیر درست مانند سائر اعضاء مى باشد. از این گذشته فرشتهاى که پاهاى او در اعماق زمین و سر او از برترین آسمان بالاتر است نیازى به پروازجسمانى ندارد! باید بدانیم که بال و پر آنها وسیله فعالیت و حرکت و قدرت است کهقرائن فوق براى این هدف به قدر کافى گویا است، همانگونه که عرش و کرسى گرچه به معنىتختهاى پایه بلند و پایه کوتاه است اما مسلما منظور از آن قدرت پروردگار در ابعادمختلف جهان مى باشد. سومین سؤال این است که آیا جمله «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ؛ هرچه بخواهد بر آفرینش خود مى افزاید اشاره به افزایش بال و پر فرشتگان است، آن گونهکه بعضى از مفسران گفته اند؟ و یا معنى وسیعى دارد که هم آن را شامل مى شود و همسایر افزایشهایى که در آفرینش موجودات صورت مى گیرد؟ مطلق بودن جمله از یک سو، وبعضى از روایات اسلامى که در تفسیر آیات فوق وارد شده از سوى دیگر نشان مى دهد کهمعنى دوم مناسبتر است. از جمله در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (ص) آمده است که درتفسیر این جمله فرمود: «هو الوجه الحسن، و الصوت الحسن، و الشعر الحسن»: منظور صورتزیبا و صداى زیبا و موى زیبا است!. بعد از بیان خالقیت پروردگار و رسالت فرشتگان کهواسطه فیض اند سخن از رحمت او به میان مى آورد که زیربناى تمام عالم هستى است، مىفرماید: آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشاید کسى نمى تواند جلو آن را بگیرد وآنچه را باز دارد و امساک کند کسى بعد از او قادر به فرستادن آن نیست. چرا که اوقدرتمندى است شکست ناپذیر و در عین حال حکیم و آگاه. خلاصه اینکه تمام خزائنرحمت نزد او است و هر کس را لایق ببیند مشمول آن مى سازد و هر کجا حکمتش اقتضا کنددرهاى آن را مى گشاید، و اگر جمله جهانیان دست به دست هم بدهند تا درى را که اوگشوده است ببندند، یا درى را که او بسته بگشایند، هرگز قادر نخواهند بود، و این درحقیقت شاخه مهمى از توحید است که منشأ شاخه هاى دیگرى مى باشد. طبق آیاتقرآنفرشتگانوظائف مهم و بسیار متنوعى از سوى خداوند بر عهدهدارند: گروهى حاملان عرشند (حاقه/ 17) و گروهى مدبرات امرند (نازعات/ 5). گروهىفرشتگان قبض ارواحند (اعراف/ 37). خداوند در جای دیگرمی فرماید: « قل یتوفیکم ملکالموت الذی وکل بکم؛ بگو قبض روح شما را ملک الموت انجام می دهد، فرشته ای که موکلبرای قبض روح و میراندن افراد است قبض روح می کند» (سجده / 11 ). همچنین آیات دیگریاست که با هر دوی اینها منافات دارد، مثل اینکه می فرماید: «ان الذین توفاهمالملائکه؛ کسانی که فرشتگان جان آنها را می ستانند» (نساء/ 97 )، یا آیه می فرماید : « و لو تری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکه یضربون وجوههم و ادبرهم و ذوقوا عذابالحریق؛ و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان (مرگ)، جانشان را مى گیرند و برصورت و پشت آنها مى زنند و (مى گویند) بچشید عذاب سوزنده را ( به حال آنان تأسفخواهى خورد)! (انفال/50).در این آیات می گوید فرشتگانی می آیند و روحها را قبض می کنند. صحبت ازفرشتگان است نه یک فرشته. پس در یک جا می گوید خود خدا قبض روح می کند، در جای دیگرمی گوید ملک الموت و در یک جا می گوید عده ای از ملائکه چنین کاری می کنند. کدامیکاز اینها قبض روح می کنند: خدا یا ملک الموت یا عده ای از ملائکه؟ فرمود تو اشتباهکرده ای. این سه تا با همدیگر منافات ندارد. آنچه که ملک الموت می کند، به امر واراده خداست، از پیش خود کاری نمی کند. او مجری اراده پروردگار است بلکه مجرایاراده پروردگار است. فرشتگان نیز مجری اوامر و جنود ملک الموت هستند، و ملک الموت امرپروردگار را به وسیله آنها انجام می دهد. مطلب این است که کار جهان نظام دارد، نظامعلت و معلول. هر چیزی در جا و پست خود کار خودش را انجام می دهد و همه مجری امر واراده پروردگار هستند. بنابراین این آیه از آن آیاتی است که قبض روح را نه به خدانسبت داده است نه به ملک الموت، بلکه به گروهی از فرشتگان که به امر ملک الموت، امرالهی را اجرا می کنند نسبت داده است و گروهى مراقبان اعمال بشرند (سوره انفطار/ 10تا 13). گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند (انعام/ 61) و گروهى مامور عذاب ومجازات اقوام سرکشند (هود- 77). گروهى امدادگران الهى نسبت به مؤمنان در جنگهاهستند (احزاب- 9) و بالآخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان کتب آسمانى براى انبیاء مىباشند (نحل- 2).در بهشت وجهنم نیز فرشتگان الهی وجود دارند و وظائفی بر عهده آنهاست: جهنمیان خطاب می کنندبه مالک جهنم «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال انک ماکثون؛ آنها فریاد مى کشند: اى مالک دوزخ! (اى کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)! مى گوید: شما دراین جا ماندنى هستید!» (زخرف/77). فریاد می کنند ای مالک! «لیقض علینا ربک» دیگرنمی گویند «ربنا» پروردگارت کار ما را تمام کند. ازقرآنچنین استنباط می کنیم که آن موجود و آن ملک و فرشته ای که اختیاردارجهنم است نامش " مالک " است. این نامگذاری مثل نامگذاریهای دنیا نیست که نامگذاریمی کنند تا با همدیگر اشتباه نکنند، نام در آنجا یعنی صفت، یعنی حقیقت، غیر ازنامگذاری اینجاست که به یکی می گوییم " حسن "، حسن یعنی نیک، ولی ما به او می گوییم " حسن " نه به اعتبار اینکه نیک است، اسم گذاشته ایم، قرارداد کرده ایم، ممکن استخیلی هم زشت باشد ما به او بگوییم " حسن ". اسم گذاری است، غیر از این است که صفت و حقیقت باشد. دراخبار هم زیاد وارد شده که آن فرشته مأمور جهنم نامش " مالک " است و متقابلا خادمبهشت نامش "رضوان" است و این نکته ای و لطیفه ای دارد. چطور شده که آنجا نگفته اندمالک بهشت، گفته اند " رضوان "، ولی اینجا گفته اند مالک جهنم؟ این برای آن است کهدر آنجا سخن، سخن خشنودی و رضای پروردگار است، او باب رضوان الهی است، یعنی آن کسیکه از خودخواهی و خودپرستی و مالکیت نفس گذشته و تسلیم امر پروردگار و راضی به رضایپروردگار است، او می شود بهشتی. این " مالک " که در اینجا گفته می شود، مظهری استاز آن خودخواهیهای انسان و مالکیت انسان خودش را و خودپرستیهای انسان. این است کهنام این شده " مالک " و نام آن شده " رضوان ".

فرهاد نوروزی بازدید : 330 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

نهج‌البلاغه، مجموعه‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و اندرزهای (حکمت‌ها)ی علی ابن ابی‌طالب، امام اول شیعیان است.

گردآورندهٔ نهج‌البلاغه، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی معروف به سید رضی و شریف رضی است. نهج‌البلاغه عنوانی است که سید رضی برای منتخبی از خطبه‌ها و مواعظ، نامه‌ها و عهدنامه‌ها، و کلمات کوتاه و قصار علی بن ابی‌طالب برگزیده‌است. مطالب این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب می‌شود.

ساختار

سخنان علی ابن ابی‌طالب در این کتاب بر در سه باب آمده است:

باب اول: خطبه‌ها و اوامر

باب دوم: نامه‌ها و رسائل و وصایا

باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ

نهج‌البلاغه و مشاهیر

شیخ محمد عبده از مفتیان پیشین مصر تصادفاً با نهج‌البلاغه آشنا شده، شیفتهٔ آن می‌شود و به شرح این مجموعه و تبلیغ آن در میان جوانان مصری می‌پردازد. وی در مقدمه شرح خود می‌گوید:[۱] «در همهٔ مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی علیه‌السلام بعد از قرآن و کلام نبوی شریف‌ترین و بلیغ‌ترین و پرمعنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است.»

ترجمه‌های نهج‌البلاغه

ترجمه‌های متعددی از این کتاب به فارسی در دسترس است که از آن میان می‌توان به ترجمه سید جعفر شهیدی، فیض‌الاسلام، جواد فاضل، محمد تقی جعفری، حسین انصاریان و محمد دشتی اشاره کرد.

مآخذ و مدارک نهج‌البلاغه

علامه امینی در جلد چهارم کتاب الغدیر ۸۱ شرح نهج‌البلاغه را معرفی کرده‌است.[۲] معروفترین شروح نهج‌البلاغه شرح ابن ابی‌الحدید معتزلی بغدادی، شرح ابن میثم بحرانی، شرح خوئی و از معاصران، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه اثر شیخ محمدتقی جعفری و شرح نهج‌البلاغه تالیف شیخ محمد تقی شوشتری، را می‌توان نام برد.

نخستین گردآورنده کلمات قصار علی ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ صاحب (بیان و تبیین) درگذشتهً ۲۵۵ ه.ق می‌باشد. وی صد کلمه از کلمات قصار امیرالمؤمنین را انتخاب کرده و آن را (مطلوب کل طالب من کلام امیرالمومنین علی بن ابی طالب) نامیده‌است.

تاریخ‌نگاران و حدیث‌دانان دیگری نیز به گردآوری سخنان و اندرزهای علی اقدام کرده‌اند، برای نمونه قاضی محمد بن سلامه معروف به قضاعی درگذشتهً ۴۰۵ هجری مجموعه‌ای از سخنان امیرالمومنین علی را به نام «دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم» گردآوری کرده است[۳]. ترجمه این کتاب به زبان فارسی نیز به نام «قانون» چاپ شده است[۴]. بسیاری از خطب و نامه‌های نهج‌البلاغه پیش از آن در کتاب «الغارات» تالیف ابواسحاق ثقفی کوفی، از دانشمندان قرن سوم (متوفی ۲۸۳ هجری قمری) آمده است[۵]. همچنین بخش بزرگی از خطبه‌های توحیدی نهج‌البلاغه در کتابهایی که یک قرن پیش از نهج‌البلاغه تالیف شده، نظیر کتاب «الکافی» شیخ کلینی و «کتاب التوحید» شیخ صدوق آمده‌است.

علی بن حسین مسعودی مورخ بزرگ که تقریبا صد سال پیش از سید رضی میزیسته‌است (اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم) در جلد دوم کتاب معروف خود «مروج الذهب» می‌نویسد: «آنچه مردم از خطابه‌های علی در مقامات و حوادث مختلف حفظ کرده‌اند، بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می‌شود. علی آن خطابه‌ها را بالبداهه و بدون یادداشت و پیشنویس بیان و انشا می‌کرد و مردم هم الفاظ آن را می‌گرفتند و عملاً نیز از آن بهره مند می‌شدند.» گواهی دانشمند متتبعی مانند مسعودی می‌رساند که خطابه‌های علی فراوان بوده‌است که سید رضی از این میان در نهج‌البلاغه تنها ۲۳۹ خطبه را نقل کرده، که جنبه ادبی قویتری را به انتخاب و تشخیص او داشته‌است.

کتاب‌های تحقیقی بسیار کاملی در مورد اسناد و مدارک نهج‌البلاغه انتشار یافته که از جمله مهمترین آنها سه کتاب «روات و محدثین نهج‌البلاغه» تالیف محمد دشتی و همکاران، «استناد نهج‌البلاغه» تالیف امتیاز علی خان عرشی و ترجمه دکتر آیت‌الله زاده شیرازی و «مصادر نهج‌البلاغه‌» تألیف سید عبدالزهرأ حسینی است.

نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سید رضی (359 ـ 406 ه* ق) تدوین گردیده است

=-

نهج البلاغه حاوى سخنان زیباى امیر مؤمنان على علیه السلام است که به حق فراتر از سخن انسان و فروتر از سخن خدا معرفى مى شود

 

****عهدHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B9%D9%87%D8%AF+%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87+%D9%85%D8%A7%D9%84%DA%A9+%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%B1" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B9%D9%87%D8%AF+%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87+%D9%85%D8%A7%D9%84%DA%A9+%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%B1"نامه مالک اشتر****

 

موضوعات نهج البلاغه

تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است.

بخشهای مختلف

مؤلّف پس از مقدمه اى کوتاه سخنان امیرمؤمنان علیه السلام را در سه بخشِ خطبه ها (سخنرانیها)، کتب (نامه ها و رساله ها) وقصار الحکم (حکمت هاى کوتاه) تنظیم نموده و در لابلاى سخنان آن حضرت ـ هر جا که لازم بوده ـ توضیحات کوتاه و مفیدى آورده است. در نهج البلاغه 241 خطبه، 79 نامه و 480 فراز کوتاه از حکمت هاى امامHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%D9%89" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%D9%89"على علیه السلام گرد آمده است.

هدف سید رضی

نهج البلاغه در لغت به معناى راه رسا و بلیغ سخن گفتن است. سیّد رضى کوشیده است از میان احادیث منقول از امام على علیه السلام، بلیغترین و زیباترین آنها را گزینش و در این مجموعه گرد آورد. همین ویژگى راز ماندگارى و جاودانگى این کتاب در حوادث سهمگین و تلخ گذشته تاریخ و موجب شهرت آن در میان گروههاى مختلف مسلمانان و شخصیّت هاى برجسته غیرمسلمان گشته است.

پژوهشها و ترجمه ها

برخى از پژوهشگران بیش از 370 اثر را در شرح و تفسیر و ترجمه و... نهج البلاغه بر شمرده اند وتاکنون نزدیک به 15 ترجمه از نهج البلاغه به چاپ رسیده است.
این مسأله اهمیت و ارزش این کتاب را در میان مسلمین تا حدودى روشن مى نماید.
ترجمه هاى بسیارى از نهج البلاغه به فارسى در دست است. از معروفترین آنها مى توان به ترجمه سیّد على نقى فیض الاسلام و دکتر
سیّدHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D9%91%D8%AF+%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1+%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%89" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D9%91%D8%AF+%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1+%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%89"جعفر شهیدى اشاره کرد.

فرهنگها و نرم افزارها

برخى از دانشمندان کوشیده اند تا سخنان دیگر امامHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%D9%89" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%D9%89"على علیه السلام را که سیّد رضى در نهج البلاغه نیاورده است گردآورى کنند. مهمترین این آثار نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه است. این مجموعه به کوشش شیخ محمّد باقر محمودى گرد آمده است که در 8 جلد منتشر شده است.
فرهنگهاى لفظى و موضوعى تهیه شده نهج البلاغه جستجو و مراجعه به آن را آسان کرده است. همچنین تاکنون چند نرم افزار از نهج البلاغه و برخى از شروح آن تهیه شده است.
مشهورترین تحقیقهاى نهج البلاغه تحقیق محمد عبده و صبحى صالح مى باشد. تحقیق مرحوم فیض الاسلام نیز در میان فارسى زبانان رواج دارد.

 

شیخ محمد عبده و نهج البلاغه

مرحوم شیخ محمد عبده مفتی اسبق مصر تصادفاً با نهجHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%86%D9%87%D8%AC+%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%86%D9%87%D8%AC+%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87"البلاغه آشنا می شود و شیفته‌ی آن می‌شود و به شرح این صحیفه‌ی مقدس و تبلیغ آن در میان جوانان مصری می‌پردازد. وی در مقدمه شرح خود می گوید:
در همه‌ی مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن
علیHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85"علیه‌السلام بعد از قرآن و کلام نبوی شریف‌ترین و بلیغ‌ترین و پر معنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است.

ابنHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%A8%D9%86+%D8%A7%D8%A8%DB%8C+%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AF" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%A8%D9%86+%D8%A7%D8%A8%DB%8C+%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AF"ابی الحدید از علماء معتزلی قرن هفتم هجری است، او ادیبی ماهر و شاعری چیره دست است و چنانکه می دانیم، سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می دارد در مقدمه کتاب خویش می گوید:

به حق، سخن
علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته اند، همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گردآورده و نگه داری کرده اند، از سخنان هیچ کدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نکرده اند.

ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به
عبداللهHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%A8%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%A8%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3"بن عباس، پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمدHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D8%A8%D9%86+%D8%A7%D8%A8%DB%8C+%D8%A8%DA%A9%D8%B1" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D8%A8%D9%86+%D8%A7%D8%A8%DB%8C+%D8%A8%DA%A9%D8%B1"بن ابی بکر که امام این فاجعه را برای عبدالله به بصره می نویسد:
فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن. یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند، مانند چشمه ای که خودبه خود و بدون زحمت از زمین می جوشد، سبحان الله جوانی از عرب در شهری مانند
مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است. با اهل حکمت عملی و معاشرت نکرده است، اما از سقراط بالاتر است. در میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است، زیرا مردم مکه تاجرپیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشری از کار درآمد که روی زمین راه رفته است. از خلیل بن احمد پرسیدند: علیعلیه‌السلام شجاع تر است یا عنبسه و بسطام؟ گفت: عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد. علی مافوق افراد بشر است. این مرد فصیح تر از سحبان بن وائل و قس بن ساعده از کار در آمد و حال آنکه قریش که قبیله او بودند، افصح عرب نبودند، افصح عرب (جرهم) است، هرچند زیرکی زیادی ندارند.

شکیب ارسلان چه می‌گوید؟

شکیب ارسلان ملقب به امیر البیان یکی از نویسندگان بزرگ عرب در عصر حاضر است. در جلسه‌ای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود یک نفر به پشت تریبون می‌رود و می گوید دو نفر هستند که در تاریخHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE+%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE+%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85"اسلام شایستگی اسم امیر‌البیان را دارند: یکی علیHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%DB%8C" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B9%D9%84%DB%8C"بن‌ابی‌طالب و دیگر شکیب. خود او هنگامی که به پشت تریبون می‌رود با ناراحتی و گله به دوستش می‌گوید: این چه مقایسه‌ای بود که انجام دادی من کجا و علی بن ابی‌طالب کجا من بند کفش علی هم به حساب نمی‌آیم.

۱۳۸۸

فصاحت و بلاغت على علیه السلام

اما الفصاحه فهو (على علیه السلام) امام الفصحاء و سید البلغاء و عن کلامه قیل دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقین. (ابن ابى الحدید)
نطق آدمى از نظر علم منطق فصل ممیز انسان از حیوانات دیگر است که خداوند به حکمت بالغه خویش آن را وسیله امتیاز او قرار داده است چنانکه فرماید: خلق الانسان علمه البیان. (۱)

گوهر نفس که حقیقت آدمى است با سخنورى تجلى کند و به قول سعدى:
تا مرد سخن نگفته باشد     ***     عیب و هنرش نهفته باشد
و به همین جهت خود امام فرماید: المرء مخبوء تحت لسانه؛ مرد در زیر زبانش نهفته است، و هر قدر شیوائى و رسائى سخن بیشتر باشد تأثیرش در شنونده به طور مطلوب خواهد بود.
در دوران جاهلیت مقارن ظهور اسلام در عربستان فصحائى مانند امرء القیس و غیره که اشعار سحر انگیز می‌سرودند؛ وجود داشتند ولى فصاحت کلام على علیه السلام همه فصحاى عرب را به تحیر و تعجب واداشت و بالاتفاق در برابر کلام او درمانده شده و او را امیر سخن نامیدند.
ابن ابى الحدید گوید او پیشواى فصحاء و استاد بلغاء است و در شأن کلامش گفتهاند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطب او آموختهاند و اضافه می‌کند که براى اثبات درجه اعلاى فصاحت و بلاغت او، همین نهج البلاغه که من به شرحش اقدام می‌نمایم کافى است که هیچ یک از فصحاى صحابه یک عشر آن حتى نصف عشر آن را نمىتوانند تدوین کنند. (۲)
على علیه السلام در تعبیه کلام و فن سخنورى کار را به اعجاز رسانید و همه را متعجب نمود، بنا به نقل ابن شهر آشوب عدهاى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته و مشغول گفتگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد که حرف الف در اغلب کلمات داخل شده و کمتر کلامى گفته می‌شود که در آن حرف الف نباشد. على علیه السلام که در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپا خاست و فى البدیهه خطبه غرائى خواند که در حدود هفتصد کلمه بود بدون این که در کلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد که در کلمات آن حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع می‌شود: الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود... که براى پرهیز از اطاله کلام از نوشتن خطبههاى مزبور خوددارى گردید.
باز در جاى دیگر درباره فصاحت و بلاغت کلام على علیه السلام گوید:
عجبا کسى در مکه متولد شود و در همان شهر بزرگ گردد و بدون تماس و ملاقات با حکیم و دانشمند و ادیبى به قدرى در سخنورى مهارت داشته باشد که گوئى عالم الفاظ تسخیر شده اوست و هر چه را اراده کند به فصیحترین وجهى بیان می‌کند.

فرهاد نوروزی بازدید : 189 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

وحی در لغت به هر نوع القای آگاهی نظیر اشاره، آواز، الهام، رؤیا، وسوسه، کتابت و... اطلاق می‌گردد. مخفیانه بودن و سرعت نیز در بعضی از استعمالات وحی لحاظ گشته‌است.[۱]

در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار می‌شود. پیامبر، گیرنده‌ای است که پیام را به‌واسطه همین ارتباط و اتصال (وحی) از مرکز فرستنده آن دریافت می‌کند.[۲]

وحی به معنای آگاهانیدن یا سخن پنهانی است، گاهی هم به معنی الهام، طلب، اخبار، فرمان، اشاره سریع و ... به کار رفته است. در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی چنین تعریف‌هایی دارد:
دانش و هدایتی که خداوند به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول بشر در هر زمینه‌ای که بخواهد به بندگان برگزیده اش ارزانی دارد.
و نیز:
کلامی که خداوند به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن پیامبر می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به مردم ابلاغ کند.

وحی بر رسولان و پیامبران به دو گونه است:
1- القا در قلب، یعنی شیوه الهام یا رویای صادقه
2- سخن گفتن از آن سوی حجاب الهی با فرستادن جبرئیل.

واژه وحی در قرآن کریم به معناهای زیر به کار رفته است:
-- الهام فطری به انسان، همانند الهام به مادر
حضرتHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85"موسی (سوره قصص، آیه 7)
-- الهام غریزی به حیوانات، همانند الهام به
زنبورHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B2%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%B1+%D8%B9%D8%B3%D9%84" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B2%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%B1+%D8%B9%D8%B3%D9%84"عسل (سوره نحل، آیه 68)
-- فرمان به جمادات، همانند فرمان دادن به زمین در آستانه روز قیامت (سوره زلزال، آیه 5)
-- وسوسه شیطانی (سوره انعام، آیه 112)
-- اشاره سریع، (سوره مریم، آیه 11)
-- خبردادن و آگاهیدن (سوره آل عمران، آیه 44)
-- رویا؛ همانند رویای
حضرتHYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85" HYPERLINK "http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85"ابراهیم علیه السلام درباره ذبح فرزندش.

گفتنی است که سه مورد آخر از جمله وحی‌ها بر
پیامبران است.

 

ارتباط خداوند با انسان از راه وحی، چند گونه است و میان آنها چه تفاوتهایی وجود دارد؟

وحی، معانی و کاربردهای گوناگونی دارد که فراگیرترین معنای آن، القای سریع و نهانی است. این معنای مشترک در همهی مصداقها و کاربردها، صدق میکند، خواه القای امری تکوینی بر جمادات باشد یا القای امری غریزی بر حیوانات; تفهیم خطورات فطری و قلبی بر انسانهای معمولی باشد یا تفهیم پیام شریعت بر پیامبران; با اشاره باشد یا نوشتار پنهانی. در همهی این موارد، ویژگی تفهیم و القای سرّی و سریع، نهفته است.([1])

کاربردهای وحی در قرآن

1ـ وحی نبوت و رسالت

خداوند در آیهی 163 سورهی نساء میفرماید:

انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده... .

ما به تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران پس از او، وحی کردیم.

2ـ وحی الهام

در آیهی 68 سورهی نحل آمده است:

و اوحی ربک الی النحل ان اتّخذی من الجبال بیوتاً ومن الشّجر ومما یعرشون.

پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد از درخت و داربستهایی که (مردم میسازند)، خانههایی برای خود برگزین.

3ـ وحی اشاره

خداوند متعال در آیهی 11 سورهی مریم دربارهی زکریا میفرماید:

فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکرة و عشیاً.

زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام، خدای را تسبیح گویید.

4ـ وحی تقدیر

در آیهی 12 سورهی فصلت میفرماید:

و اوحی فی کل سماء امرها.

و فرمان خود را در هر آسمان مقدّر فرمود.

5ـ وحی امر

در آیهی 111 سورهی مائده میخوانیم:

واذا اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی و برسولی.

به خاطر آور هنگامی را که به حواریون امر کردم به من و فرستادهام ایمان بیاورید.

6ـ وحی به معنی بیان مخفی

خداوند در آیهی 112 سورهی انعام دربارهی شیطانها میفرماید:

یوحی بَعْضُهُم الی بعض زُخرُف القول غروراً.

بعضی از آنان، سخنان دروغ و فریبنده را به طور سرّی در اختیار دیگران میگذارند.

7ـ وحی خبر

در آیهی 73 سورهی انبیاء دربارهی گروهی از پیامبران میفرماید:

وجعلناهم ائمةً یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات.

ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به فرمانبری ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک را به آنان خبر دادیم.([2])

سخن گفتن خداوند با پیامبران

قرآن میفرماید:

وما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه مایشاء انّه علیٌّ حکیم.([3])

هیچ بشری نمیتواند جز با وحی یا از ورای حجاب یا به وسیلهی فرستادهای که به فرمان خدا آنچه را اراده کرده است، وحی میکند، با خدا سخن گوید. همانا اوست خداوند بلند مرتبه و حکیم.

از این آیه به روشنی استفاده میشود که بشر میتواند از سه راه با خدا، رابطه برقرار کند:([4])

1ـ وحی به صورت القا در قلب

(دمیدن در ذهن و نفس): در این نوع وحی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) صدایی نمیشنود و فرشتهای نمیبیند، بلکه مطالب به طور مستقیم در جان و دل او قرار میگیرد.

2 ـ وحی از ورای حجاب

پیامبر صدایی را میشنود، ولی صاحب آن را نمیبیند. در این نوع وحی، خداوند صدایی را در جایی ایجاد میکند و پیامبر آن صدا را میشنود، به گونهای که میتوان گفت آن محلی که صدا در آن ایجاد میشود، به نوعی، واسطهی خدا و پیامبر است.([5]) سخن گفتن خداوند با حضرت موسی(علیه السلام) در کوه طور و سخن گفتن خداوند در شب معراج با پیامبر(صلی الله علیه وآله)از این نوع وحی است.

3ـ وحی با ارسال رسول

به فرمان خداوند، فرشتهای دستورهای او را برای پیامبر میآورد و به او القا میکند. بر اساس روایات، پیامبر گاهی فرشته را به شکل اصلی یا به شکل شخص خاصی میبیند و گاهی او را نمیبیند، ولی پیامش را دریافت میکند.

فرهاد نوروزی بازدید : 525 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

تا روح ملکوتی به درجه ای از پختگی نرسد ٬ انسان نمیتواند به وجود نفس اماره در وجود خود پی ببرد . نفس اماره در سطح خود آگاه ٬ به صورت انگیزش های پی در پی امیال نامشروع و مضرروح بشری بروز می کند . و بوالهوسی هایش را که خواستار ارضای فوری آن هاست ٬ با قدرت تمام بر شخص تحمیل می کند و مرتبا با رهنمود های عقل رحمانی مبارزه و مخالفت می ورزد .

یکی از ویژگی های نفس اماره استفاده از ترفندهای مختلف برای تسلط بر روح ملکوتی است .. نفس در هر حمله ٬ معمولا تمام قدرت خود را از طریق هوی و هوس و خواهش های نفسانی به کار می گیرد ٬ اما گاهی هم با دغلی ٬ لباس عقل می پوشد و با صدای آن سخن می گوید . در این حال ٬اگر شخص آگاه نباشد ٬ با دست خویش ٬ خود را فریب می دهد و هوس هایش را با استدلال منطقی یا به طریق کلاه شرعی توجیه می کند . این منتها درجه گمراهی است . ٬ چرا که شخص با دلیل تراشی های خود ٬ نفس اماره اش را یاری می دهد تا هوس هایش را به صورت موجهی جلوه دهد و برای تسلیم شدن در مقابل این وسوسه ها دلیل بتراشد و کلاه شرعی درست کند . مثلا کسی که بدون اجازه از برق دولتی انشعاب می گیرد ٬ در توجیه عمل خود می گوید احقاق حق کرده چون بیش از حد به دولت مالیات می دهد .{یا مثلا خلافی در رانندگی مرتکب می شود و می گوید همه این خلاف را انجام می دهند .نویسنده .}

یکی دیگر از حیله های نفس اماره این است که وانمود کند عقب نشینی کرده و شخص را می فریبد که تسلیم شده است . اما این عقب نشینی ٬ ترفندی بیش نیست . حیله ای است که به واسطه ی آن می خواهد شخص را از حالت آماده باش خارج کند ٬ غافلش کند تا بعدا به طور غیر منتظره ٬ به او حمله کند .

شیوه غلبه نفس بر مرد و زن متفاوت است . در نزد زنان نفس بیشتر از راه عواطف و احساسات و به خصوص تاثیر پذیری و حس حسادت و انتقام جویی وارد می شود .در نزد مرد ها ٬ نفس اماره بیش از هر چیز ٬ از راه غرور ٬ قدرت طلبی و شهوت حمله می کند . این نقطه ضعف ها چه بسا باعث شود که شخص بی خبر ٬ آنچه را که از لحاظ معنوی با سالها کوشش به دست آورده ٬ در یک دم از دست بدهد . تاریخ ادیان ٬ مشحون از این گونه لغزش هاست .

علاوه بر بعضی ضعف های روانی فوق ٬ ضعف های دیگری چون پول پرستی ٬ افتخار طلبی و غیره شخص را ذر مقابل نفس اماره آسیب پذیر تر می کند . در آزمون های روزانه زندگی است که مبارزه با نفس معنا پیدا می کند . این آزمون ها رو که دستگاه علیت الهی تنظیم می کند . ماهیت های مختلف دارند٬ اما در همه حال نقاط ضعف شخص را نشانه می گیرند . بدین ترتیب ٬ اکثر اتفاقاتی که در زندگی روز مره روی می دهد ٬ حتی اتفاقات کوچک ٬ در واقع صحنه سازی هایی است برای آزمودن و خالص کردن شخص و اینکه هر بار گوشه تازه ای از وجود خود را کشف کند و خود را بهتر بشناسند . آزمون ها ممکن است درونی باشد ـ مثلا نیت بدی که باید با آن مبارزه کرد ـ مثلا شخص خواب می بیند که در معرض وسوسه ای قرار گرفته و به این ترتیب عکس العملش در مقابل این وسوسه مورد آزمایش قرار می گیرد .

نفس انسان دارای حالات مختلفی است، گاهی تمایل به چیزهای بدی دارد و هیچ ابائی هم ندارد که از این نفس تعبیر به امّاره می شود. این نفس در همه انسان ها وجود دارد و کثیری از مردم تسلیم اوامر این نفس اند. امر نفس اماره، به بدی و خیانت و شهوت های نامشروع است. کسی که به این خواست ها و اوامر توجه کند، روز به روز به اماره بودن نفسش اضافه می شود، مگر خداوند رحم کند و انسان را از این حالت بیرون آورد و یا این که از اول به انسان یک بصیرتی عطا کند که انسان از این اوامر نفسانی تبعیت نکند. آیه 53 سوره یوسف به این حال نفس اشاره دارد، و ما ابر¢ نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی ان ربی غفور رحیم؛ این نکته را باید دقت نمود که انبیا و اولیا، پاکیزه و مذکی بوده اند، اما براساس تواضع، خود را مذکی قلمداد نمی کردند، چون در برابر لطف الهی متواضع بودند و می خواستند بگویند ما هر چه داریم از کمک الهی و رحمت حق متعال است. علما در مورد نفس اماره گفته اند که در طول حیات برای انسان وجود دارد و این که اگر انسان به تبعیت از آن حرکت کند، این نفس روز به روز قوت بیشتری پیدا می کند، اما اگر از خواسته ها و تمایلاتی که نفس انسان دارد، این پرهیزکاری او را وادار می کند که به صلاح خود بپردازد و این باعث ضعف نفس اماره می گردد. جمله ای از بعض تفاسیر نقل شده است که نفس اگر از عقل و وحی تبعیت ننماید، حالت اماره بودنش قوی تر شده و هر روز او را بیشتر به طرف سوء و اعمال زشت می کشاند، مگر انفسی که مرهونی باشند از قبل الهی که این اشخاص بر نفس خود تسلط پیدا کرده و امیر بر شهوات خود می گردند، حتی بر شیطان برون هم مسلط می شوند. نوع دیگر از حالات نفس، نفس مسوله است. که از حالات و انواع نفس اماره است و حالت آن زینت دهندگی است؛ یعنی برای انسان، کار ناپسند را زیبا جلوه می دهد و انسان را علاقه مند به آن می کند، در نتیجه انسان مرتکب آن می گردد. در هنگام تردید بین دو عمل که آیا خوب است یا بد، این نفس برای خوب بودن عمل بد و بد نشان دادن عمل خوب توجیهات زیبایی می آورد تا شخص عمل خوب را ترک کند و عمل بد را انجام دهد. تسویل، یعنی تزیین و زینت دادن، این زینت دادن، یا از طریق هواها و تمایلات نفسانی است، و یا شیطان او را وسوسه می کند و یا اطرافیان معصیت را برای انسان؛ زینت می دهند در نتیجه گرفتار می کند و نام این نفس زینت دهنده می شود مسوله. در سوره طه آیه 96،آ مده: قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی؛ وقتی حضرت موسی به سامری گفت: چرا این کار را کرده اید و مردم را به گمراهی کشانده، گوساله پرست نمودید؟ در جواب می گوید: چیزی دیدم که دیگران ندیدند. نفس او برایش زینت داد که گفت من نفسم برایم زینت داد که از آن خاک زیر پای اسب رسول که حیات بخش بود بردارم و در مجسمه گوساله بریزم تا به صدا در آید و مردم را منحرف کند، از این کار تعبیر به سولت لی نفسی می شود. نفس این کار را برایم زینت داد و مرا گرفتار کرد. و این چنین نفس مخالفت الهی را برایم زینت داد و مرا گرفتار کرد. وقتی کاری نزد انسان، خوب و جالب جلوه کند، انسان به دنبالش رفته و تمایل به انجام آن یابد. حالت دیگر نفس، لوامه بودنش است، در آیه اول و دوم سوره قیامت این گونه آمده است: لااقسم بیوم القیامة و لااقسم بالنفس اللوامة؛ آیه شریفه صحبت از نفس لوامه می کند، نفس لوامه، صیغه مبالغه است و کثرت لوم و ملامت را می رساند، علت این لوم و ملامت چیست؟ احتمالات مختلفی برای آن داده اند از جمله روایاتی است که در کتاب کنزالدقائق از حضرت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نقل شده است که حضرت فرموند: لیس من نفس برّة و لافاجرة الا و تلوم نفسها یوم القیامة، ان عملت خیراً کیف لم ازد و ان عملت شراً قالت یا لیتنی کنت قصرت؛ بحارالانوار 7/29 هیچ نفسی نیست که روز قیامت خودش را ملامت نکند، اگر در دنیا کار خیر انجام داده ملامت می کند خودش را که چرا بیشتر انجام نداده و اگر کار شرّی انجام داده، ملامت می کند خودش را که چرا کمتر کار شرّ نکرده ام؟ این نفس لوامه و سرزنش گر است. مرحوم نراقی رحمةاللّه علیه در کتاب جامع السعادات فرموده اند: لوامه، آن نفس هایی است که اگر یک وقت خطایی از انسان ها صادر شد، زود متنبه شده و برمی گردند و خودشان را ملامت می کنند که چرا دقت نکردم. این حالت لوامه و سرزنش کننده است که جزو نفس های خوب است. گاهی انسان لغزشی پیدا می کند، ولی اگر بعد از لغزش بخواهد به خطایش ادامه دهد، خیلی بد است و اصرار به گناه انسان را از جنبه های معنوی ساقط می کند. ولی اگرنفسی مبتلا شد و فورا توبه کرد و خودش را ملامت نمود، این نفس ارزشمند است. این معنایی است که جناب نراقی در مورد نفس لوامه لحاظ نموده است. نوع سوم از انواع نفس، نفس مطمئنه است چند آیه آخر سوره فجر در مورد آن است: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ تبعیت از عقل و وحی و هم چنین از انبیا و اولیا، انسان را به درجه راضیة مرضیة می رساند. چنین فردی با انجام اوامر الهی و تکلیفی خدا حالت اطمینان برایش پیش می آید و لذا می بینید که در دشت کربلا، هر چه عرصه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام تنگ تر می شد و یاران و اطرافیان و خویشاوندان خود را از دست می داد، صورت مبارک حضرت برافروخته تر می گشت، چون در مقام عبادت و بندگی حالت طمئنینه ای در ایشان بود و این چنین نفس مطمئنه ای در عاشورا تجلی کرده است. فوز و فلاح نصیب کسانی می شود که اطاعت و بندگی دارند و این اطاعت و بندگی برای انسان حالت طمئنینه و اطمینان می آورد. این حالت نفس مطمئنه طبعاً برای کسانی که معارف عالیه را طی کرده اند پیش می آید، آنان که قوه عاقله شان در برابر قوای دیگر مانند شهوت و سبعیت، قوت بیشتری پیدا کرده و آن قوای دیگر تحت این قوه قرار می گیرد، این حالت طبعاً عمل نیک را هم به دنبال دارد.

تعداد صفحات : 27

درباره ما
هدف این سایت جلب رضایت شماست از شما خواهشمند است که مطالب مورد نیاز خود را در قسمت نظرات علام کنید. با تشکر مدریت محترم سایت فرهاد نوروزی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره وبلاگ من چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 67
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 886
  • بازدید کلی : 29,239
  • کدهای اختصاصی
    دینی

    <RB:Block_Left>
    <RB:Block_Left_Loop>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>
    <div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>
    </RB:Block_Left_Loop>
    </RB:Block_Left>