loading...
دانلود مطالب مورد نیاز دانش آموزان
فرهاد نوروزی بازدید : 287 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

یک جلد از قدیمی‌ترین نسخه‌های موجود از کتاب قرآن که به خط کوفی نگاشته شده است. این کتاب هم‌اینک در گنجینه موزه بریتانیا قرار دارد.

تصویر سوره فاتحه. خطاط حتات عزیز افندی (درگشتهٔ ۱۹۳۴)

قرآن (نام پارسی: نِبیHYPERLINK "http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86"[۱])، کتاب دینی اسلام و یکی از ثقلین است. قرآن که از ریشهٔ «قرء» گرفته شده‌است، معنی لغوی آن «جمع نمودن، فراهم آوردن، سال و همچنین خواندن» است. در سوره علق به این معنی اشاره می‌شود.

در باور مسلمانان، این کتاب در یک دورهٔ ۲۳ ساله از جانب خدا و از طریق فرشتهٔ وحی جبرئیل بر محمد، که آخرین پیامبر می‌خوانندش، فروفرستاده شده‌است. مجموع این فروفرستاده‌ها (وحی) به گونهٔ کتابی گردآوری شده که قرآن نام دارد. قرآن دارای ۳۰ جزء، ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶(عدد کوفی)=۶۲۲۶(عدد شامی)=۶۲۱۴(عدد مدنی)=۶۲۰۴(عدد بصری) آیه است.

مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود می‌دانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد می‌کنند. قرآن خود را به عنوان «لوح حفاظت‌شده» («اللَوح المحفوظ»[۲]) می‌خواند.[۱]

آیه در واژه به معنی نشانه‌است و در اصطلاح کوچک‌ترین واحد تقسیم قرآن است. این کلمه در قرآن به همین معنای خاص نیز به کار رفته‌است. یک آیه می‌تواند چند حرف، چند کلمه، یک یا چند جمله و یا یک یا چند بند (پاراگراف) باشد. طبق محاسبهٔ کامپیوتری تعداد کل آیات قرآن ۶۲۳۶عدد است. (رامیار، تاریخ قرآن:۵۷۰) برخی آیات نظیر آیهٔ نور (نور، ۳۵)، آیه الکرسی[۳]، آیهٔ تطهیر (احزاب، ۳۳) و آیهٔ حجاب (نور، ۳۰ و ۳۱) با نامهای خاصی مشهورند.

مسلمانان باور دارند ترتیب آیات قرآن توسط محمد طبق وحی تنظیم شده‌است.[نیازمند منبع] عده‌ای از دانشمندان مسلمان معتقدند که برخی آیات نظیر آیهٔ «اکمال دین» (مائده، ۳) به هنگام گردآوری و تدوین از جای اصلی خود خارج شده‌اند.[۴]HYPERLINK "http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86"[۵]HYPERLINK "http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86"[۶] متن قرآن به ظاهر فاقد آغاز، میانه و پایان است. ساختار آن غیرخطی و مانند یک تار عنکبوت است.[۴] شماری از منتقدین همچنین به موارد حشو، فقدان پیش‌زمینه و استمرار در آیه‌های قرآن اشاره کرده‌اند.[۷]HYPERLINK "http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86"[۸]

سوره

سوره در لغت به معنای «بُریده شده» است و در اصطلاح واحدی است دربرگیرندهٔ گروهی مستقل از آیات قرآن که مَطلَع «بسم الله الرحمن الرحيم» و مقطعی دارد. به اعتقاد عموم مسلمانان هر سورهٔ قرآن - جز سورهٔ توبه - با آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می‌شود. در قرآن کلمهٔ «سوره» به همین معنا به کار رفته‌است؛ مثلاً در آیهٔ تحدی (مبازره طلبی)[۹].

قرآن ۱۱۴ سوره دارد. هر سوره یک یا دو نام دارد، که معمولاً از کلمه‌ای از آن سوره گرفته شده‌است. اهل سنت معتقدند ترتیب سوره‌ها توسط پیامبر تعیین شده و برخی از اهل تشیع بر این باورند که آنها به هنگام گردآوری در زمان عثمان کما بیش به ترتیب طول مرتب شده‌اند. سوره‌های قرآن به دو دستهٔ مکی (فروفرستاده شده در مکه) و مدنی (فروفرستاده شده در مدینه) تقسیم می‌شوند. سوره‌ها لزوماً وحدت موضوعی ندارند. نام رایج و تعداد آیات هر یک در انتهای این مقاله آمده‌است. برای مشاهده فهرست نام سوره‌ها و تعداد آیات آنها به مقاله سوره رجوع کنید.

دیگر تقسیم‌بندی‌ها

قرآن به ۳۰ بخش تقریباً مساوی به نام جزء تقسیم شده‌است. هر جزء از دو قسمت مساوی به نام حزب تشکیل شده‌است و احزاب به نصف و ربع حزب تقسیم می‌شوند (برخی نیز هر جزء را به چهار حزب تقسیم می‌کنند و در این صورت ۱۲۰ حزب داریم).

فارسی‌زبانان یک ربع از قرآن را هفتک و یک‌هفتم آن را هفت‌یک می‌نامیدند.[۱۰] در برخی مکتب‌های قدیم، کودکان نخست هفتک (از ۱ تا ۷) قرآن را بدون دانستن معنی حفظ می‌کردند و بعد به بقیه امور حفظی و معانی می‌رسیدند.[۱۱]

سبک

سوره‌های مکی از سوره‌های مدنی مسجع‌ترند. همچنین آیاتی که به حوادث قیامت و بیم و امیدِ آن می‌پردازند، بیشتر احساسات خوانده را منقلب می‌سازند و آیاتی نظیر آیات احکام به گونه‌ای است که خرد خواننده را مخاطب قرار می‌دهد. مسالهٔ دیگر تفاوت آشکار سبک قرآن با سایر سخنان روایت شده از پیامبر اسلام و نیز سخنان چون علی بن ابیطالب است.

پیدایش

مسلمانان همگی قرآن را وحی و الفاظ آن را عیناً و دقیقاً از جانب خدا می‌دانند، که توسط روح الامین (جبرئیل) بر محمد نازل شده‌است.

برخی غیر مسلمانان قرآن را متنی می‌دانند، که محمد خود آن را بیان کرده‌است. برخی از ایشان نیز معتقدند قرآن یک کار گروهی و نوشته شده توسط اشخاص مشخصی است که محمد تنها یکی از آنها بوده‌است.

گردآوری

به اعتقاد برخی قرآن بوسيله خود پيامبر محمد نوشته شد.استناد آنان به آیات زیر است:

آیه 5 سوره فرقان: و نيز گفتند: "افسانه هايی است از گذشته كه او نوشته است. روز و شب به او ديكته شده بود."*[۲] چیزی که بر کسی دیکته میشود یعنی او دارد آن را مینویسد.

آیه 48 سوره عنکبوت: قبل از این تو نه كتابهای آسمانی پيشين را خواندی و نه آنها را با دست خود نوشتی. اگر چنين بود، تكذيب كنندگان دليلی برای شک كردن داشتند.*[۳] یعنی اولین کتابی که میخواند و با دست خود مینویسد قرآن است.

و همچنین در اولین آیات نازل شده آیه 4 سوره علق میگوید: او بوسيله قلم می آموزد. *[۴] و قلم مربوط به نوشتن است.[۱۲] [۱۳]HYPERLINK "http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86"[۱۴]

و کتاب های تاریخی میگویند: متن قرآن در سه مرحله گردآوری شد، تا نهایتاً به صورت امروزین یا اصطلاحاً «مصحف» درآمد. نخست زمان محمد. سپس زمان ابوبکر و در آخر زمان عثمان. در دوره‌های بعدی رسم الخط آن اصلاح شد.

زمان محمد

در زمان حیات پیامبر، وی قرآن را بر مسلمانان می‌خواند. برخی آن را حفظ می‌کردند و برخی بر تکه‌های چرم، استخوانهای شانه و دنده گوسفند و شتر، چوب درخت خرما، سنگهای صاف و صیقلی و گاه کاغذ می‌نوشتند. از آنجا که هنوز قرآن بر پیامبر وحی می‌شد و متن آن ناقص بود، امکان «کتاب ساختن» آن وجود نداشت. «جمع قرآن در زمان رسول خدا را اصطلاحاً تألیف گویند.» [۱۵]در زمان حیات پیامبر ۳۷ نفر حافظ کل قرآن بودند. (رامیار، تاریخ قرآن:۲۵۵) و تعداد کاتبان وحی که برای خود نسخه‌ای برمی‌گرفتند به بیش از پنجاه نفر می‌رسیده‌است.[۱۶]

زمان ابوبکر

در این زمان جنگهای ردّه بین مسلمانان و از دین برگشتگان و متنبّیان رخ داد، که در آن تعدادی از حافظان قرآن کشته شدند. به پیشنهاد عمر و به دستور ابوبکر «زید بن ثابت» که از کاتبان وحی و حافظ قرآن بود، مأمور جمع آوری قرآن شد. «زید همه نوشته‌های قرآنی را ولو آنکه ده‌ها حافظ و ده‌ها نوشته مطابق آن بود، با اخذ حداقل دو شاهد یکی از کتابت و یکی از حفظ می‌پذیرفت.»[۵] قرآن توسط زید طی ۱۴ ماه و تا زمان فوت ابوبکر در سال ۱۳ هجری به صورت مجموعه‌ای از صحیفه‌ها جمع آوری شد و طبق وصیت ابوبکر در اختیار عمر و سپس دخترش «حَفصه» قرار گرفت.

زمان عثمان

در زمان عثمان با توجه به گسترش سرزمین مسلمانان تا ایران، شام و مصر نیاز بود به سرعت متن واحدی از قرآن در تمام سرزمینهای مسلمان منتشر شود. همچنین به علت فوت یا کشته شدن تعدادی از حافظان و نویسندگان وحی بیم تفرقه در متن قرآن وجود داشت. از این رو، خلیفه عثمان با جمع‌آوری نسخه‌های مختلف دست به یکسان‌سازی قرآن زد. وی انجمنی متشکل از «زید بن ثابت»، «سعید بن عاص»، «عبدالله بن زبیر» و «عبدالرحمن بن حارث» تشکیل داد. این گروه با همکاری دوازده نفر از قریش و انصار کار تهیه نسخه نهایی را انجام دادند. آنها تمام نوشته‌های قرآن موجود را گرد آوردند و با تکیه بر شهادت شاهدان و حافظان نسخه نهایی یا «مصحف امام» را تهیه کردند، که معروف به مصحف عثمانی است و به خط کوفی ابتدایی بود. این کار در فاصله سالهای ۲۴ تا ۳۰ هجری قمری انجام شد و از روی آن ۵ یا شش نسخه تهیه شد. دو نسخه در مکه و مدینه نگهداری شد و باقی نسخه‌ها به همراه یک حافظ قرآن که نقش راهنمای درست خوانی را داشت، به بصره، کوفه، شام و بحرین ارسال شد.(ر.ک. کتاب قرآن شناخت، بهاءالدین خرمشاهی)

عثمان برای دستیابی به «توحید نص» یا یگانگی متن قرآن دستور داد، تمام نوشته‌های موجود قرآن را با آب و سرکه جوشانده و محو کنند، تا ریشه نزاع و اختلاف از بین برود. نسخه‌هایی که نابود شدند شامل قرآن عبدالله پسر مسعود -که گویا فاقد دو سوره فلق و ناس بوده‌است.- ابی پسر کعب بودند و قرآن امام علی نزد وی و فرزندانش باقی ماند و گرچه وی در گردآوری قرآن مستقیما حضور نداشت، در هیچ جا و در زمان خلافت صحت متن گردآوری شده را رد نکرده‌است.[نیازمند منبع] صاحب‌ نظران مسلمان معتقدند این نسخه‌ها عموماً از نظر لغوی، املایی و تعداد سوره‌ها تفاوت جزئی داشته‌اند. اما به هر حال عموم مسلمانان حتی خاندان علی و سایر مخالفان خلافت بر صحت نسخه عثمان در طول تاریخ تاکید کرده‌اند. (ر.ک.کتاب قرآن شناخت، بهاءالدین خرمشاهی)

نظر مشهور جمع آوری در مورد جمع آوری قرآن همین است که ذکر شده اما محققین متاخر نظر بر جمع آوری قرآن در همان زمان محمد (پیامبر) دارند و روایات ونقلهای مربوط به جمع آوری قرآن بعد از محمد را متناقض یا ناظر به اموری دیگر (نظیر تکثیر مصحف یا توحید مصاحف می‌دانند. ر.ک. تاریخ قرآن، عزت دروزه /البیان، خویی /کاوشی در جمع آوری قرآن، ایازی /مباحثی در علوم قرآن، صبحی صالح

اصلاحات بعدی

نسخه عثمان به خط عربی اولیه نوشته شده بود، که بدون علامت‌گذاری، اعراب و حروف «والی»(حروفی که نوشته می‌شود و خوانده نمی‌شود) است. تا زمانی که اسلام محدود به سرزمینهای عرب زبان بود، اعراب مشکلی در قرائت قرآن نداشتند. اما با گسترش سرزمینهای اسلامی مردمان غیر عرب زبان نمی‌توانستند قرآن را درست بخوانند. برای حل مشکلات ناشی از آن و مقابله با اشتباه خواندن قرآن به دستور علی «ابوالاسود دوئلی» اقدام به اعراب گذاری قرآن نمود. روش او برای این کار بر اساس شیوه رسم الخط سریانی بود. سپس در طی قرن اول به دستور خلفا و امرای اموی «یحیی بن عامر» و «نصر بن عاصم» حروف مشابه نظیر ب، ت و ث را نقطه گذاری کردند. یزید فارسی حرف «الف» را به قرآن افزود(در عربی الف و همزه دو حرف متفاوت محسوب می‌شود.) در قرن دوم هجری «ابوعبدالرحمن خلیل بن احمد بصری» که اصلیتش ایرانی است، علم نحو و عروض را ابداع کرد و علائم همزه، تشدید و ساکن را وضع کرد و روش امروزی ثبت حرکات را ایجاد کرد. در طی قرن سوم هجری رسم الخط قرآنی معیار(استاندارد) موجو بوده‌است و ابوحاتم سجستانی(سیستانی) رساله‌ای در رسم الخط قرآن نگاشته، که بخش‌هایی از آن امروزه موجود است. همچنین خط عربی بتدریج طی چند قرن از «کوفی اولیه» به «نسخ» که امروزه قرآن را بدان می‌نویسند، تحول یافت.[۱۷]

نسخه‌ای که امروزه بیشترین استفاده را دارد در سال ۱۹۲۲ (میلادی) توسط دانشگاه الازهر مصر تایید شده‌است و اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان شیعه نیز معتقدند چیزی از آن کاسته یا به آن افزوده نشده‌است.

قرائت قرآن

یک قرآن با ترجمهٔ فارسی.

قاریان هفتگانه(قرّاء سبعه) و راویان چهارده گانه

ن.ج. داود، مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن می‌نویسد: «با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائتهای مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمده‌است که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت می‌باشند».[۱۸]

با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاری» قرآن حساب می‌شوند نوشته شده‌است و با نام این افراد به یادگار مانده‌است. قرائت‌های مشهوری از قرآن در قرن‌های اولیه اسلام وجود داشت. این قرائت‌های مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن می‌دانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته می‌شود که قرائت‌هایی از قرآن را روایت کرده‌اند. بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفته‌است و قرآن را نمی‌توان خواند مگر اینکه به یکی از راوی‌ها و قاری‌ها اعتماد کرد.

نوشتار زیر که توسط یک مسلمان نوشته شده‌است این مهم را با جزئیات بیشتری شرح می‌دهد: «قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند می‌مردند زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن ۴ام اسلامی تصمیم بر این گرفته شد که قرائت‌های مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع آوری کنند و برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار ۷ قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند».[۱۹]

این کار در سال ۳۲۲ هجری قمری توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت. دکتر شجاع الدین شفا در کتاب پس از ۱۴۰۰، سال برگ ۱۰۱ می‌نویسد: «در قرن چهارم هجری ابن مجاهد، یکی از فقهای بزرگ بقداد، به اتکاء حدیثی از پیامبر نظر داد که قرآن در هفت قرائت وحی شده‌است و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت. بدین ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده می‌شد در سال ۳۲۲ هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد. بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آن‌ها اضافه شد، بطوریکه سر انجام شمار قرائت‌های مجاز قرآن به چهارده رسید (که حافظ ما در غزلی که انتساب آن بدو مورد تردید است، مدعی از برداتن همه آنها است).

فرهاد نوروزی بازدید : 175 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

در تـحـلـيل اين ويژگى ها از خود قرآن نيز مى توان كمك گرفت كه قرآن زبان خويش را تبيين مى كند:(ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) را تحليل مى كند كه همان زبان عربى با خصوصياتش مـى بـاشـد:(هـذا كـتـاب مـصـدق لسانا عربيا) كه در اينجا لسان را باهمان زبان قوم عرب تبيين مـى كـند:(لسان الذى يلحدون اليه اعجمى وهذا لسان عربى مبين )((زبان آن كسى كه قرآن را به آن نسبت مى دهيد اعجمى است , در حالى كه قرآن زبان عربى آشكار است )), كه منظور از زبان در اين كاربردها همان واژگان گفتارى با فنون زبان مى باشد. (نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين )((فرود آورد جبرائيل قرآن را به زبان عربى آشكار بر قلب تو تا اين كه از بيم دهندگان باشى )). بـنـابراين منظور از آيه :(ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) همان است كه در اين قبيل آيات بكار گرفته شده است كه همان زبان قوم و واژگان گويشى همراه يا سجاوندى و فنون و فضاى سخن مى باشد. سجاوندى وفنون روانى و رسايى و شيوايى و فضاى سخن و امـثـال اينهاست كه قرآن چون به غالب يكى از زبان ها در آمده است ,به صورت طبيعى ناگزير از رعايت آنهاست اما آن چه به محور دوم بازگشت دارد كه غناى محتوايى مى باشد معارف وحيانى و آن سويى است كه هيچ گونه تاثر از فرهنگ قوم خويش ندارد آنچه به بازتاب فرهنگ هم ساز است تاثردر محور دوم است كه در اين راستا قرآن فرهنگ يعنى آداب و عادات و عقايد ومعارف و جهان بـيـنـى مردم خويش و لو به صورت موجبه جزئيه و عالما و عامدا دردرون كلام خويش راه نداده اسـت , تـا چـه رسـد به اين كه گفته شود برخى معارف قرآن ديدگاه صاحب سخن نيست ناخود آگاه برگرفته از فرهنگ و دانش مخاطب است ! و ياهمراهى نمودن برخى از راه را ( مماشات ) با آنـان اسـت تـا بتواند در آنها انگيزه هاى پذيرش وحى ايجاد كند و حد اقل اين است قرآن در برخى مـوارد نسبت به باورهاى غلط مخاطب خويش ضرورتى نمى ديده است كه اظهار نظر قطعى كند بـلـكـه بـه گـونه دوپهلو سخن گفته است كه در عين حال كه باور غلط را تاييد نكرده , موجب آزردگى خاطر و جالش مخاطب نشود و چه بسا در انتخاب گونه ها و مثالها باورهاى آنان رامورد عـنايت قرار داده است تا روزنه نفوذ در جان ها باز شود !

قرآن خود را این چنین معرفى مى كند:

«إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 1 ؛ به درستى که قرآن (مردم را) به راه و آئینى که مستقیم ترین و صاف ترین و پابرجاترین آئین هاست هدایت مى کند.

صاف و مستقیم از نظر عقائدى که عرضه مى کند، صاف تر و مستقیم تر از نظر ارائه کردن عقیده و عمل ، صاف تر و مستقیم تر از نظر قوانین اجتماعى و اقتصادى و نظامات سیاسى و برنامه هاى اخلاقى و عبادى و دینى که بر جامعه انسانى حکم فرماست .و بالاخره صاف تر و مستقیم تر از نظر نظام حکومتى که برپا دارنده عدل و درهم کوبنده ستم ستم گران است . آرى، روش هدایت قرآن صاف و مستقیم و ثابت است .

«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکیمٍ حَمِیدٍم» 2 ؛ و این قرآن کتابى است قطعا شکست ناپذیر. که هیچ گونه باطلى ، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش ، نازل شده است

بلى قرآن کتابى است که هیچ کس نمى تواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند، کتابى است بى نظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالاتش قوى و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق ، تعلیماتش ریشه دار و پرمایه ، احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهاى واقعى انسان ها در تمام ابعاد زندگى است ؛ زیرا از سوى خداوند حکیم و حمید نازل شده است ، خداوندى که افعالش از روى حکمت و در نهایت کمال و درستى است .

«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِّلْعَالَمِینَ»3 ؛ این قرآن براى همه عالمیان تذکر و بیدارى است .

آرى؛ مهم آن است که مردم از غفلت بیرون آیند و به تفکر و اندیشه بپردازند، چرا که راه ، روشن و نشانه هاى آن آشکار است ، در درون جان انسان فطرت پاکى به ودیعه نهاده شده که به او جهت مى دهد. به خط توحید و تقوى مى کشاند، اما تقوى بیدارى است و رسالت اصلى پیامبران و کتب آسمانى نیز همین بوده است .

براى مردم ، در این قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف و حقائق را بیان کردیم با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز انکار حق ، و نادیده گرفتن دلائل هدایت ، عکس العملى نشان ندادند

«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ »4 ؛ ما براى مردم ، در این قرآن از هر نوع مثلى زده ایم (و هر نوع مثلى را مطرح کرده ایم ) شاید متذکر شوند (و از راه خطا به صراط مستقیم بازگردند).

آرى ، از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان ، از عواقب هولناک گناه و نافرمانى ، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش ، از احکام و قوانین و خلاصه هر چه براى هدایت انسان ها لازم بود، در لباس مثل براى آن ها شرح دادیم

«قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» 5 ؛(این ) قرآن است فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى ، انحراف ، تضاد و تناقض شاید آن ها پرهیزکارى را پیشه کنند.

آرى ، در قرآن ، هیچ گونه کژى راه ندارد، آیاتش هماهنگ ، تعبیراتش گویا، و عباراتش مفسر یکدیگر است .

«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»6 ؛(اى پیامبر اسلام ) به آن ها بگو اگر تمام انسان ها و پریان اجتماع و اتفاق کنند تا همانند این قرآن را بیاورند قادر نخواهند بود هر چند یکدیگر را کمک کنند.

این آیه با صراحت تمام ، همه جهانیان را از کوچک و بزرگ ، عرب و عجم ، انسان و جن را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و مى گوید: اگر فکر مى کنید این قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است ، شما نیز، همانند آن را بیاورید در حالى که هرگز نخواهید توانست. 7

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا» 8 ؛ما براى مردم ، در این قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف و حقائق را بیان کردیم با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز انکار حق ، و نادیده گرفتن دلائل هدایت ، عکس العملى نشان ندادند.ه بايسته هاى سخن

فرهاد نوروزی بازدید : 164 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

قرآن ارزنده ترین موهبت الهی و گوهری با ارزشی است که سرچشمه سعادت انسان میباشد و در پرتو آن،می توان از چنگال عفریت «جهل »رها گردید و به کمال مطلوب دنیا و آخرت رسید.

قرآن فرشته نجاتی است که این چنین خود را معرفی میکند:

)انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم…)؛همانا قرآن (مردم را) به استوارترین آئین هدایت میکند….( سوره اسراء،ایه 9)

قرآن سیر زندگی را از نظر عقیده و عمل،قوانین اجتماعی،اقتصادی و نظام های سیاسی، برنامههای اخلاقی،عبادی و دینی که بر جامعه انسانی حکمفرما است،بیان میکند که به راستی، روش هدایت قرآن مستقیم وثابت است.

)…و انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید)؛…این قرآن قطعاً شک ناپذیر است که نه اکنون و نه اینده،هیچ گونه باطلی در آن راه نمییابد؛چرا که از سوی حکیمی ستوده که کارهایش همه استوار و نیکوست،نازل شده است. (فصلت/ 41-42)

کتابی بینظیر است که هیچ کس نمیتواند مانند آن را بیاورد یا بر آن چیره شود،استدلالش قوی و نیرومند،تعابیرش منسجم و عمیق،تعلیماتش ریشه دار و پرمایه و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهای واقعی انسان ها درتمام ابعاد زندگی است؛زیرا از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است؛خداوندی که افعالش حکیمانه و در نهایت کمال و درستی است.)ان هو الّا ذکر للعالمین)؛این قرآن برای همه جهانیان مایه; تذکر و بیداری است.(سوره ص،ایه 87)

آری! مهم آن است که مردم هشیار شوند و به تفکر و اندیشه بپردازند؛زیرا راه،روشن و نشانههای آن آشکار است،در درون جان انسان فطرت پاکی به ودیعه نهاده شده که به او جهت میدهد و او را به خط توحید و تقوا میکشاند،اما مهم بیداری و رسالت اصلی پیامبران و کتب آسمانی نیزهمین (بیدار کردن مردم)بوده است.)ولقد ضربنا للنّاس فی هذا القرآن من کلّ مثل لعلّهم یتذکّرون)؛ما برای مردم،در این قرآن از هر نوع مثلی زده ایم،شاید متذکر شوند!(سوره زمر،ایه 27)

سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان،سرانجام هولناک گناه و نافرمانی،انواع پندها و اندرزها،اسرار خلقت و نظام آفرینش،احکام دین،قوانین و هر چه را برای هدایت انسان ها لازم است،در لباس مثل برای آنها شرح دادهایم.

)قرآنا عربیاً غیر ذی عوج لعلّهم یتّقون)؛قرآنی فصیح و خالی از هرگونه کجی و نادرستی،انحراف،تضاد و تناقض است،شاید آنها پرهیزگاری پیشه کنند! (سوره زمر،ایه 28)

در قرآن هیچ گونه کژی راه ندارد،ایاتش هماهنگ،تعابیرش گویا و عباراتش مفسّر یکدیگرند.

)قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً )(سوره اسراء،ایه 88)

به آنها بگو:اگر تمام انسان ها و پریان گردهم ایند تا همانند این قرآن را بیاورند،نخواهد توانست،هر چند به یکدیگر کمک کنند.

این ایه،تمام جهانیان را،ازکوچک و بزرگ،عرب و عجم و انسن و جن،آشکارا به مقابله با قرآن دعوت کرده است و میگوید:اگر فکر میکنید که این قرآن سخن خدا نیست و ساخته ذهن بشر است،شما مانند آن را بیاورید و حتی در این راه از یکدیگر کمک بگیرید.البته نمیتوانید!

)و لقد صرفنا للنّاس فی هذا القرآن من کلّ مثل فأبی اکثر النّاس الّا کفور)؛ما برای مردم،در این قرآن از هر نمونهای،حقایقی بیان کردیم،با این حال،بیشتر مردم واکنشی جز انکار حق و نادیده انگاشتن دلایل هدایت نشان ندادند.(سوره اسراء،ایه 89)

در تـحـلـيل اين ويژگى ها از خود قرآن نيزمى توان كمك گرفت كه قرآن زبان خويش را تبيين مى كند:(ما ارسلنا من رسول الا بلسانقومه ) را تحليل مى كند كه همان زبان عربى با خصوصياتش مـى بـاشـد:(هـذا كـتـابمـصـدق لسانا عربيا) كه در اينجا لسان را باهمان زبان قوم عرب تبيين مـى كـند:(لسانالذى يلحدون اليه اعجمى وهذا لسان عربى مبين )((زبان آن كسى كه قرآن را به آن نسبتمى دهيد اعجمى است , در حالى كه قرآن زبان عربى آشكار است )), كه منظور از زبان دراين كاربردها همان واژگان گفتارى با فنون زبان مى باشد. (نزل به الروح الامين علىقلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين )((فرود آورد جبرائيل قرآن را به زبان عربىآشكار بر قلب تو تا اين كه از بيم دهندگان باشى )). بـنـابراين منظور از آيه :(ماارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) همان است كه در اين قبيل آيات بكار گرفته شده استكه همان زبان قوم و واژگان گويشى همراه يا سجاوندى و فنون و فضاى سخن مى باشد. قـرآن بر اساس زبان قوم عرب مى باشد بدين معناست كه قرآن از زبان قوم كه ارزشابزارى دارد, بـهـره گـرفـتـه اسـت يـعنى قرآن تمام محورهاى زيبايى ظاهر سخن راهماهنگ ساخته و تمام بـايسته هاى سخن را رعايت كرده است تا محتواى وحيانى و معارفملكوتى را در حد اعلاى غناى مـحـتـوايـى در زيـبـاتـريـن غالب الفاظ در فكررس بشرقراربدهد آنچه به زبان قوم ارتباط دارد بايسته هاى سخن در واژگان گويش , سجاوندىوفنون روانى و رسايى و شيوايى و فضاى سخن و امـثـال اينهاست كه قرآن چون به غالبيكى از زبان ها در آمده است ,به صورت طبيعى ناگزير از رعايت آنهاست اما آن چه بهمحور دوم بازگشت دارد كه غناى محتوايى مى باشد معارف وحيانى و آن سويى است كه هيچگونه تاثر از فرهنگ قوم خويش ندارد آنچه به بازتاب فرهنگ هم ساز است تاثردر محوردوم است كه در اين راستا قرآن فرهنگ يعنى آداب و عادات و عقايد ومعارف و جهانبـيـنـى مردم خويش و لو به صورت موجبه جزئيه و عالما و عامدا دردرون كلام خويش راهنداده اسـت , تـا چـه رسـد به اين كه گفته شود برخى معارف قرآن ديدگاه صاحب سخننيست ناخود آگاه برگرفته از فرهنگ و دانش مخاطب است ! و ياهمراهى نمودن برخى از راهرا ( مماشات ) با آنـان اسـت تـا بتواند در آنها انگيزه هاى پذيرش وحى ايجاد كند وحد اقل اين است قرآن دربرخى مـوارد نسبت به باورهاى غلط مخاطب خويش ضرورتى نمىديده است كه اظهار نظر قطعى كند بـلـكـه بـه گـونه دوپهلو سخن گفته است كه در عينحال كه باور غلط را تاييد نكرده , موجب آزردگى خاطر و جالش مخاطب نشود و چه بسا درانتخاب گونه ها و مثالها باورهاى آنان رامورد عـنايت قرار داده است تا روزنه نفوذدر جان ها باز شود ! حتى اين مقدار پذيرش آداب و رسوم قوم نيز با ويژگى هاى قرآنمانند قول حق و قول فصل بودن نا هماهنگ است قرآن تنها در بايسته هاى سـخـن بـهصـورت طـبـيـعـى از زبـان قـوم بهره گرفته است , كه بعد از توضيح كوتاه در موردويژگى هاى زبان قرآن برخى محورهاى كه در اطراف آن ايجاد شبهه شده مانند مثال ها وقسم ها و نـفرين هاى قرآن و مانند طرح آداب و رسوم قوم يا بهره گيرى از دانش مخاطبو مورد بررسى قـرار خـواهيم داد, تا اين نكته محورى به خوبى روشن گردد, كه آنچهقرآن به صورت طبيعى به رعايت آن ملزم بوده بايسته هاى سخن است , نه پذيرش فرهنگزمانه.

قرآن خود را این چنین معرفى مى كند:

«إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 1 ؛ به درستى که قرآن (مردم را) به راه و آئینى که مستقیم ترین و صاف ترین و پابرجاترین آئین هاست هدایت مى کند.

صاف و مستقیم از نظر عقائدى که عرضه مى کند، صاف تر و مستقیم تر از نظر ارائه کردن عقیده و عمل ، صاف تر و مستقیم تر از نظر قوانین اجتماعى و اقتصادى و نظامات سیاسى و برنامه هاى اخلاقى و عبادى و دینى که بر جامعه انسانى حکم فرماست .و بالاخره صاف تر و مستقیم تر از نظر نظام حکومتى که برپا دارنده عدل و درهم کوبنده ستم ستم گران است . آرى، روش هدایت قرآن صاف و مستقیم و ثابت است .

«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکیمٍ حَمِیدٍم» 2؛ و این قرآن کتابى است قطعا شکست ناپذیر. که هیچ گونه باطلى ، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش ، نازل شده است .

بلى قرآن کتابى است که هیچ کس نمى تواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند، کتابى است بى نظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالاتش قوى و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق ، تعلیماتش ریشه دار و پرمایه ، احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهاى واقعى انسان ها در تمام ابعاد زندگى است ؛ زیرا از سوى خداوند حکیم و حمید نازل شده است ، خداوندى که افعالش از روى حکمت و در نهایت کمال و درستى است .

«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِّلْعَالَمِینَ»3؛ این قرآن براى همه عالمیان تذکر و بیدارى است .

آرى؛ مهم آن است که مردم از غفلت بیرون آیند و به تفکر و اندیشه بپردازند، چرا که راه ، روشن و نشانه هاى آن آشکار است ، در درون جان انسان فطرت پاکى به ودیعه نهاده شده که به او جهت مى دهد. به خط توحید و تقوى مى کشاند، اما تقوى بیدارى است و رسالت اصلى پیامبران و کتب آسمانى نیز همین بوده است .

براى مردم ، در این قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف و حقائق را بیان کردیم با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز انکار حق ، و نادیده گرفتن دلائل هدایت ، عکس العملى نشان ندادند

«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ »4؛ ما براى مردم ، در این قرآن از هر نوع مثلى زده ایم (و هر نوع مثلى را مطرح کرده ایم ) شاید متذکر شوند (و از راه خطا به صراط مستقیم بازگردند).

آرى ، از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان ، از عواقب هولناک گناه و نافرمانى ، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش ، از احکام و قوانین و خلاصه هر چه براى هدایت انسان ها لازم بود، در لباس مثل براى آن ها شرح دادیم .

«قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» 5؛(این ) قرآن است فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى ، انحراف ، تضاد و تناقض شاید آن ها پرهیزکارى را پیشه کنند.

آرى ، در قرآن ، هیچ گونه کژى راه ندارد، آیاتش هماهنگ ، تعبیراتش گویا، و عباراتش مفسر یکدیگر است .

«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»6؛(اى پیامبر اسلام ) به آن ها بگو اگر تمام انسان ها و پریان اجتماع و اتفاق کنند تا همانند این قرآن را بیاورند قادر نخواهند بود هر چند یکدیگر را کمک کنند.

این آیه با صراحت تمام ، همه جهانیان را از کوچک و بزرگ ، عرب و عجم ، انسان و جن را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و مى گوید: اگر فکر مى کنید این قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است ، شما نیز، همانند آن را بیاورید در حالى که هرگز نخواهید توانست. 7

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَـذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا» 8؛ما براى مردم ، در این قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف و حقائق را بیان کردیم با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز انکار حق ، و نادیده گرفتن دلائل هدایت ، عکس العملى نشان ندادند.

فرهاد نوروزی بازدید : 736 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

چکیده

یکی از قواعد بسیار مهم در فقه اسلامی قاعده«ید» است. قاعده «ید» به معنای اماره بر ملکیت در همه مذاهب فقهی مورد توجه بوده، اما تنها در فقه شیعه به عنوان قاعده‌ای مجزا در آن بحث شده است. در این مقاله درباره ادله، شرایط حجیت «ید» موارد کاربرد و گستره قاعده «ید» بحث شده است. همچنین به موارد اختلاف در حجیت «ید» مانند اعیان موقوفه، منافع، حقوق، نَسَب و اعراض توجه ویژه شده است و در پایان مقاله درباره تعارض «ید» با امارات دیگر و با اصول عملیه، تعارض «ید» فعلی با «ید» سابق، تعارض «ید» با استفاضه بحث شده است.

واژه‌های کلیدی: قواعد فقهی، قاعده ید، قاعده علی الید، تعارض ادله.

پیشگفتار

یکی از قواعد بسیار مهم در فقه اسلامی قاعده‌‌‌ «ید» است. در اکثر کتابهایی که در قواعد فقه مذهب امامیه تدوین شده، این قاعده مورد بحث قرار گرفته و از دلایل و موارد کاربرد آن سخنی به میان آمده است. قاعده‌‌‌ «ید» را از دو جنبه می‌توان مورد رسیدگی قرار داد. یکی از آن دو بعد، جنبه سبب و موجد مالکیت است. از این جنبه در مباحث حیازت مباحات، احیای موات و... بحث کرده‌اند مثلاً هر گاه کسی ماهی یا حیوان وحشی را شکار کند یا با ایجاد نهری ماهیهایی از رودخانه را محصور کند، ماهیها به مالکیت او در می‌آیند و این علت تملک، استیلا و «ید» است. جنبه دوم، بحث از جهت اماره و دلیل بر مالکیت است. ما نیز قاعده ‌‌‌«ید» را از جنبه دوم مورد بحث قرار داده‌ایم.

«ید» در لغت

ید به معنای دست است. انسان بیشتر چیزها را به وسیله دست مورد استفاده، اختصاص و بعد مالکیت قرار می‌دهد، به طوری که اصطلاح به دست آوردن در فارسی کنایه از تملک است. در زبان عربی نیز همین معنا وجود دارد.

در کتابهای لغت، «ید» به صورت مجازی و کنایی در معانی زیر به کار رفته است:

1. کنایه از نعمت، احسان و کاری که انسان برای غیر انجام می‌دهد.1

2. کنایه از قدرت، سلطنت و قوت.2

3. کنایه از ملک.3

4. کنایه از کسب و تملک.4

«ید» در قرآن کریم

کلمه‌‌‌«ید» به صورتهای مختلف ـ مفرد، تثنیه، جمع ـ 120 بار در قرآن به کار رفته و به معانی حقیقی و مجازی فوق آمده است. در ذیل بعضی از معانی «ید» در قرآن کریم بررسی می‌گردد.

1. «ید» به معنای دست، یکی از اعضای بدن انسان، آمده است. در قرآن‌‌‌«ید» در 26 مورد به این معنا به کار رفته است؛ مانند «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم».5

2. گاه «ید» کنایه از خود شخص و عمل شخص قرار گرفته است. در 21 آیه‌‌‌ «ید» به این معنا به کار رفته است؛ مانند«ولا تلقوا بایدکم الی التهلکة»6 و «بما قدمت ایدیهم».7

3. «ید» کنایه از پیش رو(که یکی از جهات اربعه است) آمده است؛ مانند«فجعلناها نکالا لما بین یدیها و ما خلفها».8

4. «ید» کنایه از قوت و قدرت و سیطره و احاطه بر شیء آمده است؛ مانند«و اذکر عبادنا... و یعقوب اولی الایدی».9

5. «ید» کنایه از ملک قرار گرفتن شیء تحت تصرف صاحب«ید» آمده است. در هشت موضع«ید» به این معنا آمده است؛ مانند«بیدک الخیر»10 یا «او یعفوا الذی بیده عقدة النکاح»11 و یا «یا ایها النبی قل لمن فی ایدیکم من الاسری».12

«ید» در نظر فقیهان

در کلمات فقهیان‌‌‌«ید» در معنای حقیقی و بیشتر معانی مجازی و کنایی مذکور به کار رفته است. لکن آنچه مهم است این است که ببینیم منظور از‌‌‌«ید» در قاعده‌‌‌«ید» چیست و فقیهان از آن چه معنایی اراده کرده‌اند و چه نسبتی میان معنای اصطلاحی قاعده‌‌‌«ید» با معنای حقیقی و کنایی آن وجود دارد. بدون شک منظور فقیهان از‌‌‌«ید» معنای حقیقی آن، یعنی عضوی از اعضای بدن انسان و حیوانات، نیست، بلکه یکی از معنای مجازی و کنایی«ید» مراد است.

تفاوت قاعده«ید» با قاعده«علی الید» در آن است که در قاعده‌‌‌«ید» از‌‌‌«ید» به عنوان اماره و علامت ملکیت استفاده می‌شود، ولی در قاعده‌‌‌«علی الید» سخن از ضمان‌‌‌«ید» است، یعنی استیلا بر مال دیگری بدون اذن مالک و شارع موجب ضمان است. محقق ارجمند، میرزا حسن موسوی بجنوردی، می‌نویسد:

الظاهران المراد منها فی محل البحث هو الاستیلا و السیطرة الخارجیه بحیث یکون زمامها تحت یده بیده یتصرف فیه کیف ما یشاء من التصرفات القعلائیة المتعارفة(و لایخفی) انه بصرف التمکن من تحصیل مثل هذه السیطرة والإستیلاء الخارجی لایقال انّه ذوالید بل کونه کذالک یحتاج الی فعلیة الإستیلاء و السیطرة الخارجیة؛13

ظاهر آن است که مراد از «ید» استیلا و سیطره خارجی است، به گونه‌ای که زمام آنچه در دست اوست، در اختیارش باشد، و هر گونه تصرف عقلانی که بخواهد بتواند در آن مال انجام دهد. صرف تمکن و توانایی این‌گونه تصرفات کافی نیست، بلکه باید بالفعل چنین سلطه و سیطره‌ای را نسبت به مال داشته باشد.

بعضی از فقیهان نوشته‌اند منظور از‌‌‌ «ید» قرب و اتصال میان شخص و مال است و چون برای ضرب و اتصال مراتب متفاوتی است، لذا «ید» نیز داری مراتبی است. 14

مرحوم محقق اصفهانی می‌نویسد:

حقیقه الید المرادة هنا هو الإستیلاء علی شئ خارجاً و هو لازم الید بمعنی الخارجة غالباً15

حقیقت‌‌‌«ید» مورد نظر در اینجا عبارت از استیلا بر شئ در خارج است و این معنا غالباً از معانی لازم‌‌‌«ید» به معنای عضو بدن است.

مرحوم نراقی می‌نویسد:

الید عبارة عن کون الشییء تحت حوزة الشخص بحیث یعد مرتبطاً به و من توابعه و منسوباً الیه؛16

«ید» عبارت از این است که چیزی تحت حوزه شخص باشد، به‌گونه‌ای که مربوط به او و از توابع و منسوب به او باشد.

بنابراین، منظور از قاعده‌‌‌«ید» این است که هر گاه در مالکیت مالی شک کردیم، طبق این قاعده حکم می‌کنیم که مال ملک کسی است که در آن تصرف دارد.

ملاک در صدق عنوان«ید» نیز عرف است. حضرت آیت‌الله بجنوردی می‌نویسد:

ثم ان المرجع فی حصول هذا الاستیلا ایضاً هو العرف لان الاستیلا و السیطرة امر عرفی فلابد فی تعیین مفادهما من الرجوع الی العرف و هو یختلف فی نظرهم بحسب ما استولی علیه، مثلا الاستیلاء علی الدار و الدکان و الخان و امثالها فهو بان یکون ساکنا فی‌الدار و مشغولا بکسبه فی الدکان و الخان و إما بأن یکون ابوابها مغلقه و المفتاح فی «ید» و فی الاراضی بالزرع و الغرس و امثال ذالک، و فی الدواب یربطها فی اصطبله او رکوبها او کون زمامها بیده؛17

همانا مرجع در تشخیص حصول استیلا عرف است. زیرا استیلا و سیطره امری عرضی است و در تعیین مفاد آن باید به عرف مراجعه شود. از نظر عرفی استیلا به حسب موارد فرق می‌کند. به عنوان مثال، استیلا بر خانه، دکان و مغازه و امثال آنها به آن است که در خانه ساکن و در دکان و مغازه مشغول به کاسبی باشد، یا اینکه درِ خانه و دکان بسته و کلیدش در اختیار شخص باشد. استیلا در زمین کشاورزی به کشت و کار در آن زمین است. استیلا به چارپایان نیز آن است که آن را در اصطبل بسته باشد یا سوارش باشد یا افسارش را به دست گرفته باشد.

قاعده «ید» در مذاهب فقهی مختلف

قاعده«ید» به‌ عنوان قاعده‌ای که اماره بر ملکیت شخص باشد و به صورت یک قاعده فقهی، تنها در کتابهای قواعد فقهی شیعه به‌طور مستقل و مفصل بحث شده و فقهای سایر مذاهب در کتابهای قواعد فقهیه متعرض آن نشده‌اند؛ گرچه در لابه‌لای مباحث فقهی گاهی مطالبی گفته‌اند که از آنها مضمون و محتوای این قاعده قابل استنباط است. مثلاً امام نسفی می‌نویسد:

من کان فی یده دار فجاء رجل یدعیها فظاهریده یدفع استحقاق المدعی؛18

کسی که خانه‌ای در دستش باشد و مردی بیاید و نسبت به خانه ادعای مالکیت کند، ظاهر«ید» استحقاق مدعی را دفع می‌کند و نشان می‌دهد که مال او نیست.

در المجلة آمده است:

« استعمال الناس حجة یحب العمل بها.»19 علی حیدر در شرح این مادّه نوشته است: «ان وضع الید علی الشئ و التصرف فیه، دلیل علی الملک ظاهراً؛20 دست نهادن بر چیزی و تصرف در آن دلیل و اماره بر مالکیت است.»

شایان ذکر است که در مذاهب مختلف مواضع ذکر«ید» و اماره بر ملک بودن آن گوناگون است. اینک دیدگاههای مختلف در مورد‌‌‌«ید» را مرور می‌کنیم.

1. مذهب حنفی

فقهای حنفی از‌‌‌ «ید» در کتاب «الشهادات» و بعضی کتب دیگر یاد کرده و آن را دلیل بر ملک گرفته‌اند. زیلعی می‌نویسد: «و من فی یده شئ سوی الرقیق، لک أن تشهد أنه له... و قال الشافعی دلیل الملک الید مع التصرف و به قال الخصّاف.»21

سرخسی می‌نویسد: «لان ذی الید تدل علی الملک... .» 22 و در جای دیگر می‌نویسد: «ان ذاالید یستحق الملک لما فی «ید» بالظاهر.»23مرغیانی می‌نویسد: «من کان فی یده شئ سوی العبد والامة، وسعک ان تشهد انه له.»24 کاسانی می‌نویسد: «لانّ «ید» المتصرف فی المال من غیرمنازع دلیل الملک فیه.»25

2. مذهب حنبلی

در مذهب حنبلی نیز‌‌‌«قاعده ید» در لا به لای مباحث فقهی مطرح شده و به عنوان قاعده مستقل از آن یاد نکرده‌اند. ما موردی نیافتیم که آنان برای اثبات‌‌‌«ید» به نصی استدلال نموده باشند. ابن قدامه می‌نویسد: «فالید دلیل الملک.»26 بهوتی، یکی دیگر از فقهای حنبلی، می‌نویسد: «ولانّ الظاهر من الید الملک.»27 ابن نجار و دیگر فقهای حنبلی به این مطلب تصریح کرده‌اند.

3. مذهب شافعی

فقیهان مذهب شافعی نیز در موارد مختلف بر دلالت‌‌‌«ید» بر ملک تصریح کرده‌اند. شیرازی در موارد متعدد بر دلالت‌‌‌«ید» بر ملک تصریح کرده است و از جمله می‌نویسد:

«لان الظاهر من الید الملک28... و الید تحتمل الملک و غیره و الذی یقویها هو الیمین29... و ان رأی شیئاً فی «ید» انسان مدة یسیرة جاز أن یشهد له بالید... .»30

رملی می‌نویسد: «لان امتداد الأیدی و التصرّف مع طول الزمان من غیر منازع یغلب علی الظن الملک.»31

4. مذهب مالکی

به نظر فقیهان مالکی، «ید» به ویژه در مورد تعارض دو بینه، دلیل و اماره بر ملک است. مالک در تعارض دو بینه می‌نویسد: «هی للذی فی یدیه اذا تکافأت البینة.»32

ادله حجیت قاعده «ید»

فقیهان اهل سنت به بررسی ادله حجیت‌‌‌«ید» نپرداخته و اماریت «ید» را امر عرضی تلقی کرده‌اند. ولی فقیهان شیعه برای اثبات حجیت‌‌‌«ید» به اخبار، سیره عقلا، اجماع و ضرورت استدلال کرده‌اند که به ترتیب درباره هر یک از آنها سخن می‌گوییم.

دلیل اول: اخبار

اخبار را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول، اخباری که بر حجیت‌‌‌«ید» بالخصوص دلالت می‌کنند و دسته دوم اخباری که دلالتشان بر حجیت‌‌‌«ید» بالعموم است.33

دسته اول

روایت اول: روایت‌‌‌«حفص‌‌بن غیاث» از امام صادق(ع)

قال الرجل: اذا رأیت شیئاً فی یدی رجل، یجوز لی أن أشهد انّه له؟ قال نعم. قال الرجل: اشهد انه فی یده و لا اشهد انه له فلعله لغیره. فقال ابوعبدالله(ع) فلعله لغیره، فمن این جاز لک ان تشتریه و یصیر ملکا لک ثم تقول بعد الملک هو لی و تحلف علیه و لایجوز ان تنبه الی من صار ملکه من قبله الیک؟ ثم قال ابو عبدالله(ع) لو لم یجز هذا لم یقم للمسلمین سوق.34

بررسی سند روایت

بحر العلوم در بلغة الفقیه سند روایت را تضعیف کرده و فرموده است که در طریق شیخ و کلینی، قاسم‌‌بن یحیی و در طریق صدوق، قاسم‌بن‌محمد اصفهانی در سند روایت واقع شده‌اند و این دو شخص توثیقی ندارند. 35

مرحوم آیت‌الله خویی طریق کلینی و شیخ را توثیق کرده، زیرا قاسم‌‌بن یحیی در اسناد کامل الزیارات واقع شده و رجال کامل الزیارات از نظر ایشان توثیق عام دارد.36 افزون بر اینکه می‌توان گفت ضعف سند به عمل اصحاب به مضمون روایت منجبر است. گفتنی است که این دو طریقی که برای توثیق سند روایت نقل شد، قابل مناقشه است که برای رعایت اختصار از طرح و بررسی آن صرف نظر می‌کنیم.

تعداد صفحات : 27

درباره ما
هدف این سایت جلب رضایت شماست از شما خواهشمند است که مطالب مورد نیاز خود را در قسمت نظرات علام کنید. با تشکر مدریت محترم سایت فرهاد نوروزی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره وبلاگ من چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 366
  • بازدید کلی : 31,380
  • کدهای اختصاصی
    دینی

    <RB:Block_Left>
    <RB:Block_Left_Loop>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>
    <div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>
    </RB:Block_Left_Loop>
    </RB:Block_Left>