loading...
دانلود مطالب مورد نیاز دانش آموزان
فرهاد نوروزی بازدید : 192 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

انقلاب ایران، در نوع خود، و نیز در مقایسه با دیگر انقلابهای جهان، از لحاظ تکوین، حرکت، روند و نتیجه آن دارای ویژگیهای کم نظیری بود.وجه مشترک پیدایش همه انقلابها، کم و بیش یکسان است.همگی ریشه طبقاتی و اجتماعی دارند، هنگامی که ظلم و فساد و بیکفایتی نظام حاکم تحمل ناپذیر شد، تودهها به حرکت در میآیند، طغیان میکنند، نمایندگان سنتی خود را کنار میزنند و موانعی را که بر سر راهشان قرار دارد، درهم میکوبند تا رژیم حاکم را بر اندازند و به جای آن نظام جدیدی که امیال و خواستهای آنها را تامین کند، بر پا سازند.

کمتر انقلابی است که صرفا ملی یا میهنی باشد.صرف وجود محرومیتهای اقتصادی در جامعه، برای برانگیختن شورش و انقلاب، بسنده نیست.هیچ انقلابی موفق نمیشود مگر آنکه بر نیروهای مسلح تسلط پیدا کند، یا توان روحی و کارایی آن نیروها را تضعیف نماید و یا اینکه، آن نیروها، به انقلابیون بپیوندند.عواملی که انقلاب را شتاب میبخشد، بیزاری از اشرافیت، ناسازگاریهای اجتماعی و اقتصادی و شدت محرومیتهای تحمل ناپذیر، میان آنچه مردم میخواهند و آنچه به دست میآورند، میباشد.

انقلاب، بالفعل یک رویداد غیر مترقبه است.در یک انقلاب اصیل، همه قشرهای جامعه شرکت دارند، هدفهای انقلاب، در برگیرنده خواستهای اکثریت جامعه است، در آغاز، تودهها با یک برنامه مدون و از پیش تهیه شده، برای ساختار نظام و جامعه جدید، به عرصه انقلاب نمیروند.انگیزه تودهها، در آغاز، براندازی نظامی است که دیگر قادر به تحمل آن نیستند.رهبران و پیشتازان انقلاب، برنامه بازسازی جامعه را، در نظام آینده تهیه میکنند و پس از تایید مردم آن را به اجرا میگذارند.

ملت ایران طی یک قرن گذشته، دو انقلاب، یک جنبش و دو کودتا را تجربه کرده است، انقلاب مشروطیتسال 1285 (1906 میلادی)، جنبش ملی شدن صنعت نفت 32- 1329 (53- 1950 میلادی) و انقلاب سال 1357 (79- 1978)، کودتاها، یکی 3 اسفند 1299 به رهبری سید ضیاء الدین طباطبائی و رضاخان میرپنج، دیگری، کودتای انگلیسی - آمریکایی 28 مرداد 1332.

در انقلاب مشروطیت، اولین قانون اساسی، با الهام از ایدئولوژی ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم غرب تهیه و تصویب شد. روشنفکران امیدوار بودند نظام کشور و ساختار جامعه را همانند جوامع اروپایی کنند، اما عمر این مشروطه کوتاه بود و پس از چهارده سال، با کودتای اسفند 1299 از میان رفت.

جنبش ملی سال 1329، یک جنبش ناسیونالیسی و ضد استعماری اصیل بود.هدف عمده آن طرد استعمار کهن بریتانیای کبیر، احیای دموکراسی، از طریق اجرای کامل قانون اساسی سال 1285 و تامین همه آزادیهای فردی و اجتماعی بود.هر چند جنبش، با ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران و خلع ید از شرکت نفت انگلیسی و اخراج انگلیسیها از ایران، به پیروزیهای بزرگی ستیافت، ولی با کودتای 28 مرداد 1332 شکستخورد.

انقلاب سال 1357 با قیام قشرهای وسیع مردم ایران شروع شد و به رهبری آیت الله روح الله خمینی به پیروزی رسید.در همه پرسی فروردین 1358 رژیم جمهوری اسلامی، جایگزین نظام سلطنتی گردید.قانون اساسی جدید در مجلس «خبرگان» که بیش از 90 درصد اعضای آن را روحانیون و فقها تشکیل میدادند، به تصویب رسید.سپس در همه پرسی روزهای 11 و 12 آذرماه همان سال، قانون اساسی و نیز مقام مرجعیت و رهبری آیت الله خمینی، با اکثریت قاطع مردم تصویب و پذیرفته شد.

شخصیت امام خمینی رحمت الله علیه

مطالعه و تحلیل علل پیروزی سریع انقلاب سال 1357 بدون بررسی شخصیت آیت الله خمینی دشوار و حتی ناممکن است.امام خمینی در پیروزی انقلاب اسلامی، همان نقشی را ایفا کرد که لنین در انقلاب کبیر روسیه، مائوتسه تونگ در انقلاب چین و فیدل کاسترو، در انقلاب کوبا.با این تفاوت که لنین حزب کمونیست را پشتسر خود داشت و پس از پیروزی انقلاب فوریه 1917 وارد لنینگراد شد.مائو رهبر حزب کمونیست چین بود و به نیروهای مسلح و مجهزی که ماهها با ارتش چیانکایچک در بخشهائی از خاک چین جنگیده بودند، فرماندهی داشت، فیدل کاسترو نیز، با هزاران چریک و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواری را با رژیم باتیستا پشتسرگذاشته بود.در صورتی که امام خمینی هیچ نوع سازمان سیاسی و نیروهای نظامی در اختیار نداشت، ستاد رهبری او، در خارج از ایران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده کرد و در اوج انقلاب، وارد ایران شد.

چه عواملی موجبات موفقیت امام خمینی را در جلب و بسیج تودهها، تا بدان حد تامین کرد که با صدور یک پیام، از چند هزار کیلومتری ایران، تودههای مردم، به خیابانها میریختند و سینه خود را در برابر آتش مسلسلها قرار میدادند؟ با اتکاء به چه نیرویی، رهبران کشورهای غربی و شرقی را، به اتهام مداخله در امور ایران و پشتیبانی از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله میگرفت، جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا را میکوبید و به گفته خود، به او «سیلی» میزد! در مذاکرات با نمایندگان سران دولتهای ایالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آینده ایران و سرنوشتشاه، یک قدم از موضع همیشگی خود، عقب ننشست و حرف همیشگی خود را که «شاه باید برود!» تکرار میکرد؟

برجستهترین خصیصه امام خمینی، صراحتبیان، بی پروایی و شجاعت فوق العاده و کم نظیرش بود، تا بدان حد، که در میان روحانیون و سیاستگران دو قرن اخیر ایران، هیچ کس به پای او نرسید.در دورانی که محمد رضا شاه، همه مخالفان، اعم از ملیون، چپ گرایان، تودهایها، مالکان بزرگ و نخبگان سنتی را سرکوب کرده و یا از صحنه خارج نموده بود، امام خمینی، یکه و تنها، علیه او قد علم کرد.وی در سخنرانی خرداد 1342 (عاشورا 1383) محمد رضا شاه را با چنان شدت و حدتی به باد سرزنش و حمله گرفت، که تا آن روز سابقه نداشت.در آن سخنرانی تاریخی امام خمینی شاه را «بدبخت!» ، «بیچاره!» ، «نوکر اسرائیل!» و «فرمانبر آمریکا!» خواند.

زیرکی، هشیاری، موقع شناسی، از خصایص برجسته دیگر ایشان بود.در دورانی که مال اندوزی، تجمل گرایی، فساد و نادرستی، در میان طبقه بالای جامعه، حتی میان برخی از روحانیون، رواج یافته بود، آیت الله خمینی، همان زندگی بسیار ساده و بدون تکلف گذشته را حفظ کرد.در شناسایی جامعه ایران، تبحر خاصی داشت و زمان شروع مبارزه و حمله را به خوبی تشخیص داد.در دوران چهارده ساله تبعید، با ایراد سخنرانیها، ارسال پیامهای کتبی و شفاهی به وسیله کاست، مردم ایران و جهان را از نقاط ضعف شاه و فساد و بیدادگری رژیم او، آگاه ساخت، همکاری دولت ایران با اسرائیل غاصب، وابستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران به غرب، بالاخص بهآمریکا، غارت بیت المال، خرید روز افزون جنگ افزار، نابودی کشاورزی، بالا رفتن قیمتها، کمبود مسکن، تباهی فرهنگ، ثروتمندتر شدن اغنیا و فقیرتر شدن مستضعفان، نقض قوانین حقوق بشر، پایمال کردن قانون اساسی، سانسور مطبوعات، محو آزادیهای مردم، سرکوب مخالفان، اوجگیری فساد در همه شئون کشور و....از مواردی بود که در بیانات و پیامهای امام خمینی بدان استناد میشد و شاه را عامل همه نابسامانیها، میدانست و لزوم اتحاد همه قشرهای جامعه را برای ادامه مبارزه تاکید میکرد.

گفتههای امام خمینی، انعکاس خواستهها و نظریات همه احزاب، گروههای سیاسی، با افکار و عقاید گوناگون، از جمله جبهه ملی، نهضت آزادی، گروههای مارکسیستی، حزب توده و گروههای چریکی بود.تامین عدالت اجتماعی، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی مطبوعات، حکومت مردم بر مردم از طریق انجام انتخابات آزاد....خواستههایی بود که نیروهای اپوزیسیون، پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332، سالها برای تحقق آن، مبارزه کرده و به نتیجه نرسیده بودند.

نیروهایی که آتش انقلاب را روشن کردند

در سالهای آخر دهه 1340، همه گروههای سیاسی مخالف رژیم، سرکوب شده بودند.تنها کانون مقاومتی که در فضای خفقان ایران آن زمان باقی مانده بود، حملات کوبنده آیت الله خمینی در نجف به شاه و رژیم او، سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد و صفیر گلوله چریکها، در مبارزه مسلحانهشان بود.هر یک از این سه کانون، در برگیرنده خواسته و تمایلات بخشی از قشرهای جامعه بود.

شریعتی، به عنوان یک اندیشمند برجسته سیاسی - مذهبی، اسلام شناس مترقی و معلم رادیکالیسم اسلامی، در سخنرانیها و نوشتههای خود، تعریف تازهای از اسلام شیعه و «شهادت» عنوان کرد و هزاران پسر و دختر جوان دانشجو را با فلسفه سیاسیاش، که ترکیبی از سنتهای اسلامی، با افکار انقلابی بود، آشنا ساخت.چریکها، با مبارزه مسلحانه خود، فضای سیاسی تازهای ایجاد کردند و با فداکاری و جانفشانی خود، ارزشها و مفاهیم نوینی را مطرح ساختند.آیت الله خمینی، با مهارت و درایتخاص، عملیات این سه پایگاه را هماهنگ ساخت و در مبارزه علیه رژیم شاه، از آن بهره برد.

طبقه متوسط جامعه، بازرگانان سطح پایین، کسبه، و بازاریان، آیت الله را دشمن آشتی ناپذیر رژیم استبدادی، حامی الکیتخصوصی و ارزشهای اسلامی و سنتیمیدانستند.روشنفکران، تحصیل کردگان، و دانشجویان، او را رهبری روحانی میشناختند که قصد دارد مملکت را از وابستگی به انحصارات غرب، و نیز ظلم و ستم و فساد برهاند و عدالت و آزادی را به کشور بازگرداند.کارکنان دولت و کارگران کارخانهها، آیت الله خمینی را روحانی میدانستند که از میان ملتبرخاسته و قصد دارد با پیروی از تعالیم اسلام، قدرت را از اغنیا و زورمندان گرفته و به ملتبازگرداند و عدالت اجتماعی را در سراسر ایران برقرار کند.از دیدگاه کشاورزان، آیت الله شخصیت روحانی مبارز و سختکوشی است، که پیوسته از منافع قشر زحمتکش دفاع میکند و برای آنها، زمین، آب، مدرسه، جاده و مراکز بهداشت فراهم میسازد.بدین سان قشرهای وسیعی از مردم ایران، آیت الله خمینی را، منادی حق و عدالت، مدافع محرومان و الهامبخش امیدها و آرزوهای خود و احیا کننده آزادی و برابری میدانستند.

ستون فقرات جنبشی که رهبری آن را، امام خمینی به عهده داشت، روحانیون جوان در نهادهای مذهبی، بازاریان و بخشی از قشرهای محروم و متوسط جامعه بودند.اینان در قیام 15 خرداد 1342 وفاداری بیچون و چرای خود را نسبتبه رهبر مذهبی خود، به اثبات رسانیده بودند.به نظر آنها، خمینی تجسمی از جرئت، جسارت و مقاومت امام علی (ع) در مبارزه علیه معاویه بود.پس از کشتار 15 خرداد، مخالفان میانه رو مذهبی رژیم، و شماری از علما که موافق مداخله روحانیون در امور سیاسی نبودند، به تدریجبه سوی او، روی آوردند.بازاریان نیز با دادن کمکهای مالی به یاریش شتافتند و با توسعه شبکههای مخفی، و از طریق مساجد، پیامها و دستورهایش را دریافت و اجرا میکردند.

هر چند بازار و بخشی از روحانیون و نهادهای مذهبی در قم، مشهد، اصفهان و شیراز، به عنوان یک سازمان مخالف رژیم، سالها فعالیت داشتند، اما، طبقه روشنفکر دانشگاهی، در سالهای اول دهه پنجاه، مبارزه را از سر گرفتند.نخست نویسندگان، هنرمندان، حقوقدانان، قضات، با انتشار نامههای سرگشاده و اعلامیههایی، در اعتراض به نبودن آزادی و دموکراسی، خواستار فضای باز سیاسی و اجرای قانون اساسی شدند و جمعیت طرفدار حقوق بشر را سازمان دادند.دانشجویان را به تظاهرات دانشگاهی وا داشتند و بدین سان فریاد اعتراض خود را نسبتبه مظالم و ستمگریهای رژیم شاه، بلند و بلندتر کردند.

انتشار نامه اهانتآمیز نسبتبه آیت الله خمینی در زمستان 1356 در روزنامه اطلاعات، اعتراض شدید مردم و مقتول و مجروح شدن گروهی در شهرستان قم به وسیلهنیروهای انتظامی، سپس گسترش دامنه اعتراضها، در شهرهای دیگر و برخورد مسلحانه نیروهای امنیتی با مردم، جنبش مخالفت مردمی را وسعت و تداوم بخشید.کارمندان دولت، کارکنان بانکها، گمرکات، سپس کارگران کارخانهها و صنعت نفت، با اعتراض و اعتصاب خود، اقتصاد کشور را فلج کردند.آنگاه، دانشجویان، دانش آموزان، و نیز مردان و زنان از قشرهای مختلف جامعه با برپایی تظاهرات در شهرها و برخوردهای خیابانی با نظامیان، آتش انقلاب را برافروختند و طی مدت کوتاهی به چنان پیروزیهایی رسیدند که همه را شگفتزده کرد.

اگر طبقات متوسط مذهبی، بازاری و تحصیل کرده، دیوار استوار انقلاب بودند، طبقه کارگر و دهها هزار تن کشاورزان بدون زمین و بیکار، که در حومه شهرها، با محرومیت زندگی میکردند، نقش نیروی «ضربت» را به عهده داشتند.اینان، همراه با جوانان و نوجوانان ساکنان محلات فقیرنشین جنوب تهران، اکثریت تظاهر کنندگان خیابانی را تشکیل میدادند.بسیاری از کسانی که در زد و خورد با نظامیان، شهید یا زخمی شدند، همین جوانها بودند.

در آغاز بحران، خواسته و هدف تظاهرکنندگان براندازی رژیم سلطنت و استقرار نظام جمهوری اسلامی نبود، معترضین خواستار مهار کردن قدرت مطلقه شاه و اجرای قانون اساسی سال 1288 بودند.در آن دوران تظاهر کنندگان علیه شخص محمد رضا شاه شعار نمیدادند، حتی شرکت کنندگان در راهپیمایی بزرگ بعد از نماز عید فطر (13 شهریور 1357) در قیطریه، در شعارهای خود، به شاه حمله نکردند.

حادثه روز 17 شهریور میدان ژاله و کشتار صدها تن تظاهر کنندگانی که بیخبر، یا با خبر از اعلام حکومت نظامی در آن محل و خیابانهای اطراف، در اعتراض به منع تظاهرات از سوی دولت، اجتماع کرده بودند، خشم مردم را علیه شاه، که او را مسئول و آمر قتل عام آن روز میدانستند، برانگیخت.از آن پس، در تظاهرات و راهپیماییهای خیابانی، شعارهای ضد شاه، به عنوان شعار اصلی به کار گرفته شد.

فلسفه سیاسی امام خمینی رحمت الله علیه

افکار و اندیشه سیاسی امام خمینی، بر خلاف ادعای برخی از محافل اپوزیسیون و نیز، بسیاری از روشنفکران داخل و خارج از کشور، ناشناخته و مجهول نبود.سالها پیش از انقلاب، آیت الله خمینی در دوران اقامت در عراق و تدریس در نجف، پیرامون فلسفهسیاسی و حکومت اسلامی و ولایت فقیه، بحث و سخنرانی کرده بود.شعار «حکومت اسلامی» ، در تظاهرات و راهپیماییها و اجتماعات، عنوان شده بود.دکتر کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی نیز، در دیدار 14 آبان ماه 1357 با امام خمینی در پاریس، بیانیه سه مادهای معروف را تهیه و امضا کرده بود.

آیت الله خمینی، در جلسه درس مورخ چهارشنبه 13 ذیقعده 1389 (1 بهمن 1348) در نجف، پیرامون چگونگی تدوین قانون اساسی سال 1288 چنین گفته است:

«...گاهی گفته میشود که احکام اسلام ناقص است.مثلا احکام قضا در اسلام آن طور که باید و شاید نیست.انگلیس به دست عمال خود اساس مشروطه را به بازی گرفت و ما را هم - طبق شواهد و اسنادی که در دست است - بازی داد.وقتی میخواستند قانون بنویسند کتابی که مال بلژیکیها بود از سفارت بلژیک قرض کردند [...] و قانون مشروطه را از روی آن نوشتند و برای تعمیه لتبعض احکام اسلام را ضمیمه کردند، لکن اساس قوانین را از آنها اخذ کردند و به خورد ما دادند...»

آیت الله خمینی در تشریح کیفیتحکومت اسلامی و چگونگی اجرای قوانین اسلام میگوید:

«...اینها (استعمارگران) به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی ندارد.بر فرض اینکه احکامی داشته باشد مجری ندارد و خلاصه اسلام قانونگزار است.این مطلب را عرض کنم، ما که میگوییم پیغمبر اکرم (ص) باید خلیفه تعیین کند آیا برای بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمیخواهد، خود آن حضرت بیان احکام میکرد، همه احکام را مینوشتند و در دست مردم میدادند تا عمل کنند.اینکه لازم استخلیفه تعیین کند، برای حکومت است.ما خلیفه میخواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد.در همه ممالک عالماین طور است [...] قانون تنها سعادت بشر را تامین نمیکند، پس از تشریع قانون باید قوه مجریه باشد.در یک تشریع، یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است.

اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است، ولی امر قوه مجریه قوانین است.اگر پیغمبر اکرم خلیفه تعیین نکند (ما بلغ رسالة) رسالتخود را به پایان نرسانیده است.نصف امر را زمین گذاشته است....

زمان رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم این طور نبود که فقط قانون بگذرانند.دست میبریدند، «حد میزدند» رجم میکردند [...] و خلیفه هم برای این امور است.خلیفه جاعل احکام نیست، خلیفه برای آن است که احکام اسلامی را که رسول اکرم (ص) آورده است و خدای تبارک و تعالی فرستاده است اجرا کند...»

آیت الله خمینی پیرامون معرفی اسلام و لزوم تشکیل حکومت اسلامی تاکید دارد و میگوید:

«درست توجه کنید، همان طور که آنان بر ضد شما اسلام را بد معرفی کردند، شما هم اسلام را آن طور که هست معرفی کنید. فوایدش را بنویسید و منتشر کنید، خودتان را درست کنید.شما باید حکومت اسلامی تاسیس کنید.خیال نکنید ما نمیتوانیم.آنها (استعمارگران) از سیصد چهارصد سال پیش زمینه را تهیه کردند.از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند.شما هم از صفر شروع کنید.»

آیت الله خمینی تفکیک دین از سیاست را نغمه استعمارگران میداند و در توجیه رد این نظریه چنین اظهار میکند:

«اسلام را به مردم معرفی کنید تا بچههای ما گمان نکنند که این آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس میخوانند.به سیاست چکار دارند! دین از سیاستباید جدا باشد! بیدینها این را میگویند.آنها (استعمارگران) گفتند که باید دین از سیاست جدا باشد! زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دین جدا بود؟ زمان خلفای حق یا غیر حق، زمان خلافتحضرت امیر، سیاست از دیانت جدا بود؟ این حرفها را از آنها درست کردند تا دین را از تصرف امور دنیا کنار بزنند.آنها دنیا را میخواهند.اگر ما مسلمین جز نماز خواندن، دعا خواندن و ذکر گفتن کاری نداشته باشیم، آنها هیچ کاری به ما ندارند [...] آن مردک (نظامی انگلیسی در اشغال عراق) گفت: اینکه در بالای ماذنه اذان میگوید، برای سیاست انگلیس ضرردارد؟ گفتند نه.گفت هر چه میخواهد بگوید! [...] شما هر چه میخواهید نماز بخوانید، آنها نفتشما را میخواهند.به نماز شما چکار دارند؟ آنها میخواهد ما آدم نباشیم، از آدم میترسند [...] هر وقت آدمی پیدا شد، یا کشتند، یا از بینش بردند، یا لکهدارش کردند که سیاسی است! این آخوند سیاسی است...

پیغمبر (ص) هم سیاسی بود.این تبلیغ سوئی است که آنها کردند تا شما را از سیاست کنار بگذارند.از دخالت در امور دولتی کنار بگذارند و خودشان هر کاری میخواهند انجام دهند، هر غلطی میخواهند بکنند..» .

فرهاد نوروزی بازدید : 141 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

بسیچ چیست؟و بسیج کیست؟
بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد و بسیجی شاخ برگ درختیست که با ایثار و فداکاری تمام مجاهدان از صدر اسلام تاکنون پیوسته مراقبت شده تا بوی دل انگیز آن بهار صلح و امنیت را برای میهن اسلامی مان به ارمغان بیاورد و بسیجی بر بالای آن حدیث عشق را سروده است .

بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند و بسیجی دانش آموخته مکتبی است که فارغ التحصیلان آن در جنت رضوان سکنی گزیده و ثمره رشادتهای خود را در لقاء پروردگار خویش یافته اند .

بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی نشان گرفته‌اند و بسیجی سرباز گمنان امام زمان(عج) است که در مکتب عاشورا تربیت یافته و در دفاع مقدس خود مدرس سلسه رهجویان شهادت گشت .

بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‌اند و بسیجی آن رزمنده پاکبازیست که شبها در فراق مولای خود نجوا می کند و روز در جهادی حضور دارد که یک روز در برابر هجوم نظام سلطه ایستادگی کرده و اینک در برابر تهاجم فرهنگی اش خاکریز زده است .

و تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیة خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد . چرا که اگر بسیج نبود در دفاع مقدس نمی توانستیم در برابر دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کنیم و هرجا که نوای دلنشین بسیج طنین انداز شده تحول عظیم ببار آورده که ثمرات آن در همه زمینه ها آشکار شده است .

بسیجی کسی است که شور و شعور را در هم آمیخته و پیوندی ناگسستنی با مولای خوبان دارد که در قالب زمان محدود نشده و همچنان ادامه دارد. تا زمانیکه کشور محتاج امنیت است حضور بسیج و بسیجی لازم و ضروری است و هیچ کشوری در هیچ زمانی بدون امنیت نمی تواند به حیات خود ادامه دهد .

بسیج یک نیروی مردمی است و به طبقه خاصی تعلق ندارد و بسیجی را می توان در هر قشری از اجتماع جستجو کردو یافت . بسیجی با ایمان عمیق توام با عواطفی که از خصوصیات ملت ایران سرچشمه می گیرد رفتار و عملکرد دشمن را رصد کرده و هرزمان لازم شد وارد میدان شده و با تفکری که از اسلام ناب محمدی(ص) نشات می گیرد به مقابله با خطرات می رود .

در یک کلام بسیجی نیرویی کارآمد و سرمایه ای گرانبها برای اسلام و انقلاب و کشور است که باوجود آن ، کشور از گزند دشمنان مصون مانده و راههای ترقی و پیشرفت با سرعتی بیشتر طی می شود و هرکس که این نیروی عظیم را انکار کند در خرد و یا صداقت او باید شک کرد .
در باره بسیج مقالات متعددی را دوستان وبلاگ نویس نگاشته اند که بخشی از آن را در
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی می توانید ببینید

فرهاد نوروزی بازدید : 187 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

روز سيزده آبان، روز شگفتي است! روزي كه حوادث بزرگ و سرنوشت ساز اين ملت را در پيشاني خود حك كرده است. و چه عجيب كه ردپايي ثابت در تمام اين حوادث به چشم مي خورد.

ردپاي استكبار جهاني در تبعيد امام در سال 42 ، در كشتار دانش آموزان و دانشجويان در سال 57 و در نهايت مهر بطلاني كه دانشجويان خط امام با تسخير سفارت آمريكا بر دخالت و دست اندازي هاي استكبار جهاني در ميهن اسلامي مان زدند.

دانش آموزاني كه هنگام تبعيد امام در سال 42 خردسالاني بيش نبودند 15 سال بعد غيور مرداني در اين خاك شدند كه بر ظلم و بيداد شوريدند. آنان درس را نه در پشت نيمكت هاي چوبي كلاس و بر تخته سياه آن كه بر صفحه سپيد پيشاني مردمان زجركشيده در كوچه و بازار آموختند. آنان خود را مجزا از جريان انقلاب نمي دانستند آن روزها همه از پير و جوان، زن ومرد و كودك در اعتصاب و راهپيمايي شركت مي كردند. در آن روزها حتي گفتگوهاي كودكان خردسال نه بر سر بازي ها و بازيچه ها كه از ظلم شاه و راهپيمايي ها بود. دانش آموزان چنان سهمي در اين جريان داشتند كه اگر صفحه ايي از اوراق خونين انقلاب به نام آنان رقم نمي خورد، بر زحمات ، رشادت ها و تلاش هاي آنان جفا شده بود، آن روزها دانش آموزان، اعلاميه هاي امام را رونويسي و پخش مي كردند ، شبها خطر حكومت نظامي را ناديده مي گرفتند و با خط هاي ابتدايي و ناپخته خود ديوارهاي شهر را به شعارهاي انقلابي مزين ميكردند.

چگونه نوجواني كه در ابتداي زندگي است، به بلوغ فكري و عقيدتي مي رسد و خود را در جريان انقلابي وارد مي كند كه لازمه آن شناخت است؟ اينها را بايد در فضاي فكري آن عصر و به ويژه در كلام امام جست كه اعتراضات فروخفته در درون ملت را كه عمري به درازاي تاريخ داشت با ايمان و اعتقاد مردم گره زد و از ميان آن پرشورترين انقلاب قرن را ساماندهي نمود. در آن روزها شعاري برگرفته از امام شهيدان و آزادگان امام حسين (ع ) ورد زبان همگان بود و متفكران بزرگي چون شريعتي و مطهري هم از اين پيام به خوبي بهره مي جستند: ان الحياه عقيدةٌ و جهاد.

و امام نيز در تبيين اين شعار فرموده است" زندگي يعني آرمان و مبارزه در راه آن. ان الحياه عقيدة و جهاد. مطلبي كه از نظر شيوه تفكر اسلامي هيچ جاي ترديد در آن نيست، اين است كه مرگ از اين زندگي ذلت بار بهتر است.( صحيفه نور ، ج 13، صص 18-217)

امام خود در رأس مبارزه قرار مي گيرد نه اينكه خود گوشه نشيني اختيار كرده مردم را به مبارزه فراخواند. امام گام اول مبارزه را بر مي دارد و بر آمريكا، اسرائيل و رژيم پهلوي كه دست نشانده اولي و حامي دومي است فرياد مي زند و خود رنج تبعيد را شجاعانه تحمل مي كند. " من ا ز آن آدمها نيستم كه يك حكمي اگر كردم بنشينم چرت بزنم كه اين حكم خودش برود ،من راه مي افتم دنبالش. اگر خداي نخواسته يك وقتي ديدم كه مصلحت اسلام اقتضا مي كند كه يك حرفي بزنم ، مي زنم ودنبالش راه مي افتم واز هيچ چيزنمي ترسم بحمدالله تعالي." (صحيفه نور) نوجواني كه امام مرجع تقليد او و خانواده اوست، قدم در راه وي مي نهد كلام امام را كه برگرفته از كلام الله است به گوش جان مي شنود: قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي(قرآن كريم ، سبا/41)

امام همانند ديگر رهبران سياسي نمي گويد: برويد حزب تشكيل دهيد، طرفدار جمع كنيد بعد قيام كنيد؛ امام نهيب مي زند اگر مسلمانيد بر شما واجب است كه تك تك يا دو به دو با ظلم مبارزه كنيد.

اين اساس انديشه امام در مبارزه عليه ظلم ستم شاهي است و مي بينيم چون ازجان برخاسته بر دل مرد مي نشيند و آنان را از كوچك و بزرگ وارد عرصه مي كند. امام ترس از مبارزه را در ميان مردم انقلابي اينچنين از بين مي برد:" خون شما به پاي نهال دينتان فرو مي رود و همراه دينتان بالا مي آييد كه : و لا تحسبن الذين قتلوا في سيبل الله امواتا بل احياءٌ عند ربهم يرزقون... "ثار" شما كه خونبهاي دين خداست هرگز از بين نمي رود، زيرا خود به همراه خونبها زنده مي شود و خونبهاي شما "لقاءالله" است و دين خدا زنده مي شود و بركت آن مي ماند(بنيان مرصوص، صص 3 و 31)

در سايه اين تعاليم است كه نوجوان روزهاي انقلاب، دانش آموز روزهاي پرشور مبارزه و حماسه، از راهپيمايي ها، مبارزات و شعارها بيش از درس هاي مدرسه، تعليم يافته و براي فراگيري بيشتر در روز 13آبان 57 مدارس را به تعطيلي مي كشاند و راهي دانشگاه تهران مي شود.

در آن روز دانش آموز مسلمان ايراني در خون خود وضو گرفت و به امام خود اقتدا كرد و در قيام نماز تنها خدا را بزرگ و لايق بزرگي خواند و نمازش را، رودرروي معبود و در بهشت او سلام داد

فرهاد نوروزی بازدید : 245 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)

ترتيب بنیانگذار دودمان افشاریه

نام اصلی نادرقلی

القاب نادرقلی بیگ، تهماسبقلی خان، نایب‌السلطنه

نام پدر امامقلی افشار

زمان پادشاهی ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ هجری خورشیدی

صدراعظم‌ها میرزامهدی خان استرآبادی

شاه پیشین شاه تهماسب دوم صفوی

شاه بعدی عادل‌شاه افشار

سلسله افشاریه

تولد ۱۰۶۷ هجری خورشیدی

مرگ ۲۹ خرداد ۱۱۲۶

زادگاه کلات (شمال خراسان)

محل قتل قوچان (شمال خراسان)

مدت عمر ۶۰ سال

محل دفن مشهد

نام همسران رضیه خانم، ستاره و ...

نام فرزندان رضاقلی میرزا، نصراللّه میرزا، و ...

 

نادر شاه افشار، رئیس ایل افشار و بنیانگذار دودمان افشاریه بود که دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود.[۱] او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است.

پیش از پادشاهی

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۱]

نام اصلی او «نادرقلی» بود و روایت غیرمستندی هست که هنگامی که نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به‌اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید. [۲]

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ ه‍.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.

محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان به‌قتل رسید(۱۱۳۷ ه‍.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه‍.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۳]

 

فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می‌رسد.

آنگاه برای به‌قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها به پایان رسید(۱۱۴۲ ه‍.ق).

سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به‌قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.

در سال ۱۱۴۵ ه‍.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار می‌کرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یکجا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش با عنوان (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب‌السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.

 

 

پادشاهی

نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بود تا در سر راه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایل بود و گویا به شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار می‌گذرانیده است ..[۵]

در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.[۶]

او به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده‌بود را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود. [۷]

افغان‌های یاغی پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.[۸] نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی، لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادر شاه توانسته بود با آموزش‌های رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود را به یک جنگ افزار رعب‌آور برای دشمن تبدیل کند.

در این جنگ در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند.[۹] به‌ناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر درقبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت؛ محمد شاه را با تبر مقطوع‌النسل کرد و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.[۱۰] نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را درایران قطع کرد.[۱۱] با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.

 

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت. لازم به‌گفتن است که همواره پزشکی فرانسوی بنام "بازن" در رکاب نادر شاه بود که بنا به‌عقیده‌ای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز می‌رود.

نادر برای تامین هزينه‌ جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته "لارنس لاکهارت" مورخ انگليسی (ر. ک. صادق رضازاده شفق، کتاب نادرشاه) ماجرا از اين قرار بوده که نادر در ماه های اخير در اوج خشونت حکومت ميکرد و به دلايلی چند به تمامی سرداران ايراني اش سوءظن داشت... تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله به نادر وفادار و در حق ايرانيان دشمن کام بودند. نادر شبی رئيس آنها را احظار کرد و چنين گفت: من از نگهبانان خود راضی نيستم و از وفا و دليری شما آگاهم. حکم ميکنم فردا صبح همه آنان را توقيف و زنجير کنيد و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنيد. حيات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم... آنها رفتند تا خود آماده کنند... ولی نوکری گرجی اين موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ايشان مصمم شدند تا دير نشده نادر را از ميان بردارند... تا پاسی از شب رفت مواضعين به خيمه چوکی دختر محمد حسين خان قاجار که نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خيمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و يک شخص متهور ديگر وارد شدند و چوکی تا به آنها متوجه شد نادر را بيدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشير کشيد. پايش در ريسمان چادر گير کرد و درافتاد. تا خواست برخيزد صالح خان ضربتی وارد آورد و يک دست او قطع کرد، ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جرات خود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا ساخت. (يکشنبه يازدهم جمادی الاخر ۱۱۶۰ برابر ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷ برابر ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ خورشيدی)

اين گفته "لارنس لاکهارت" با کم و بيش بسيار اندک از قول جيمز فريزر انگليسی که شخصا نادرشاه را ميشناخته و ماهها همراه او بوده و پزشک فرانسوی نادرشاه "بازن" هم در کتاب رضازاده شفق آورده شده.

 

پس از مرگ نادر شاه بسياری از فرزندان وی و برادرانش نيز کشته شدند. رضازاده شفق در کتاب نادرشاه ( ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹) از قول محقق انگليسی لارنس لاکهارت (کتاب نادرشاه / لندن ۱۹۳۸)چنين مياورد: "پس از قتل نادرشاه، برادران و فرزندانش... علی قلی خان به حدی کينه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اينان فقط (فرزندش) شاهرخ (اين نام به احتمال زياد اشتباه است. تحقيفات ما در اين رابطه ادامه دارد) را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفويان بود و گفته اند از ابقای او منظورش اين بود شايد روزی مردم ايران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند."

اين فرزند او، بر اساس چند منبع متفاوت از جمله "فرهنگ ماير" آلمانی، چاپ ۱۸۸۸ و کتاب "ترک ها در هند" نوشته "هنری جرج کين" (چاپ اول به سال ۱۸۷۹ و چاپ جديد توسط دانشگاه هاوایی به سال ۲۰۰۱، شابک ۰۸۹۸۷۵۵۳۴۴) توسط ياران نادرشاه نزد ملکه اتريش، "ماريا ترزيا" (ماریا ترزا، اتریش) برده و به او سپرده مي شود. ماريا ترزيا اين پسر را غسل تعميد می دهد و او را "بارون فون سملين" "Baron von Semlin" می نامد (سملين امروز زمون "Zemun" ناميده ميشود و بخشی است از شهر بلگراد پايتخت صربستان). اين پسر در بزرگی به ارتش روسيه ملحق و در جنگ هفت ساله شرکت می کند و نايل به دريافت درجه افتخار می گردد. او در شهرک "مودلينگ" در حومه وين فوت می کند و احتمالا همانجا به خاک سپرده می شود.

 

 

 

ایران در دورهٔ نادرشاه

در زمانی که صفویان با هجوم افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را به‌سامان نمود.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.

بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.[۱۲]

نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.

جانشینان نادرشاه

بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.

تعداد صفحات : 27

درباره ما
هدف این سایت جلب رضایت شماست از شما خواهشمند است که مطالب مورد نیاز خود را در قسمت نظرات علام کنید. با تشکر مدریت محترم سایت فرهاد نوروزی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره وبلاگ من چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 106
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 373
  • بازدید کلی : 31,387
  • کدهای اختصاصی
    دینی

    <RB:Block_Left>
    <RB:Block_Left_Loop>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>
    <div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>
    </RB:Block_Left_Loop>
    </RB:Block_Left>